Friday, March 30, 2012


كتيبه قام چاقاي (قمچقاي) بيجار آزربايجان و ريشه شناسي نام تركي آن


نامهاي تركي شهرها و اماكن جغرافيائي آزربايجان و ايران، ريشه شناسي و وجه تسميه آنها

مئهران باهارلي

٢٠١٢

در بخش ترك نشين و آزربايجاني استان كردستان؛ چشمه، رود، روستا، قلعه و كتيبه اي باستاني بنام "قمچقاي" وجود دارد. قلعه و كتيبه قمچقاي از ساخته ها و سنگ نگاره هاي باستاني آزربايجان و در ضمن از رازآميزترين آنها هستند. "قمچقاي" و يا "قام چاقاي" كلمه اي تركيبي با منشاء تركي-آلتائي و به معني "كاهن اجرا كننده آئين نيايش براي خداي رعد و برق خيره كننده" است.

سؤزوموز

رود، روستا، قلعه و كتيبه قمچقاي-قام چاقاي بين دو شهر ياسوكند (ياسوكن-به تركي به معني مكان مسطح) و بيجار (بايجار-به تركي ثروتمند و غني) و در شهرستان بيجار-بايجار آزربايجان قرار دارند. شهرستان بيجار-بايجار از شمال غرب به استان آزربايجاني آزربايجان غربي، از شمال شرق به استان آزربايجاني زنجان (سينگه‌ن-به تركي به معني شهر دفينه گاههاي معروف)، از جنوب شرق به قسمت كوچكي از استان آزربايجاني همدان و از جنوب به شهرستان ترك و آزربايجاني قروه (قوروا- به تركي به معني نهال نورسيده) محدود است. اين شهرستان مانند شهرستان جنوبي خود قروه-قوروا جزئي از آزربايجان تاريخي و آزربايجان اتنيك مي باشد كه در دوره معاصر و به موازات سياستهاي ضد تركي و آزربايجان زدائي دولت ايران و سعي در نابود كردن هويتهاي ترك و آزربايجاني در شمال غرب كشور، از آزربايجان سياسي-تقسيمات اداري منتزع و به استان جديد التاسيس كردستان الحاق شده است. شهرستان آزربايجاني و ترك بيجار-بايجار در تقسيمات كشوري ابتدا يكي از شهرستانهاي استان آزربايجان غربي بود. سپس به استان آزربايجاني همدان واگذار شد و بدين ترتيب نام آزربايجان از آن حذف گرديد. در نهايت نيز بدون در نظر گرفتن وضعيت تاريخي، اتنيكي، زباني، فرهنگي و مذهبي منطقه - كه ترك و آزربايجاني است- به استان كردستان ضميمه گرديد و در نتيجه تركان اين منطقه از آزربايجان در واحد سياسي استان جديدالتاسيس كردستان به صورت اقليتي قومي در آمدند.

آزربايجان افشار

مناطق ترك نشين و آزربايجاني استانهاي كردستان و كرمانشاه مجموعا آزربايجان افشار ناميده مي شوند. برخي از مولفين كرد و فارس سعي در بوجود آوردن هويتي كردستاني براي قلعه و كتيبه قمچاق و كلا آزربايجان افشار كرده اند. حال آنكه آزربايجان افشار و بويژه ناحيه ترك نشيني كه روستا و قلعه و كتيبه قمچقاي در آن جاي گرفته است در خاك آزربايجان تاريخي و اتنيك قرار دارد و معرف و متعلق به تمدن و فرهنگ آزربايجان است. بازي با مرزهاي استاني و الحاق بخشهاي عظيمي از مناطق ترك نشين و تاريخا آزربايجاني شهرستانهاي بيجار و قروه و سنقر به استانهاي كردستان و كرمانشاه در دو دوره پهلوي و جمهوري اسلامي، اين مناطق ترك و آزربايجاني را هرگز كرد و كردستاني نمي كند. از اينرو هنگامي كه ميراث فرهنگي و تمدنهاي باستاني مناطق ترك و آزربايجاني استانهاي كردستان و كرمانشاه و يا آزربايجان افشار و از جمله كتيبه و قلعه قمچقاي تدقيق و بررسي مي شوند، اين هرگز به معني بررسي كردستان اتنيك نيست و ربطي به كرد و كردستان ندارد، بلكه بررسي ميراث فرهنگي و تمدنهاي باستاني آزربايجان و در حيطه آزربايجان شناسي و توركولوژي است.

سرتاسر آزربايجان از نظر تمدن و فرهنگهاي باستان، داراي سوابق و ميراث پرارزشي است كه نظير و همتاي آن در ساير نقاط منطقه كمتر ديده مي شود. منطقه گروس آزربايجان نيز داراي تمدني کهن است و قدمت تاريخي آن اقلا به سه تا چهار هزار سال قبل از ميلاد مي رسد. در شهرستان بايجار- بيجار آزربايجان ده‌ها تپه‌ و مكان باستاني متعلق به هزاره‌هاي قبل از ميلاد وجود دارد. در اطراف روستاي قمچقاي- قامچاقاي نيز آثاري از دوران پيش از تاريخ تا به امروز رسيده است. اغلب اين آثار بدون انجام هيچگونه تحقيقات علمي و باستانشناسي بي طرفانه و با استانداردهاي قابل قبول بر روي آنها، از سوي دولت ايران و محققين ناسيوناليست فارس منسوب به سلسله هاي گويا آريائي قلمداد مي شوند.

روستاي قمچقاي (قام چاقاي) و يا گن چرمي

روستاي قمچقاي-قام چاقاي در دهستان سيلتان (سيرلاتان به زبان تركي به معناي بالا رفتن از دره اي كوچك. ديوان لغات الترك محمود كاشغري) شهرستان بيجار آزربايجان، در فاصله ١٠ ؟ كيلومتري جنوب شهر حسن آباد ياسوكند (اسه‌ن اووا ياسوكن- به تركي به معني جلگه بادگير، جلگه سلامتي بخش) و در ٤٥ ؟ كيلو‌متري شمال بيجار در كنار رود قمچقاي-قام چقاي واقع شده ‌است: پس از طي حدود يكصد كيلومتر در راه زنجان به سوي بيجار و سپس پنج كيلومتر پس از روستاي قجور (قوجور-به تركي به معني نيرو، قدرت) و سه راهي حسن آباد ياسوكند (اسه‌ن اووا ياسو كن)، جاده فرعي اي ظاهر مي شود كه با سي كيلومتر پيش روي در آن و گذر از كنار روستاهاي جيران- جئيران، چول ارخ-چؤل آرخ، باباخان، الپهوت (آلپاغوت-به تركي به معني شاهزاده، بهادر، جنگاور) روستاي قمچقاي قرار دارد. نام ديگر اين روستا، گن چرمي است. دو شاخه رود قزل اوزن (قيزيل اؤزه‌ن- به تركي به معني رودخانه سرخ) بنامهاي قمچقاي و تلوار (تالوير- به تركي به معني ديوار و قلعه) در اين بخش از آزربايجان روانند. رود قمچقای در کنار آبادی گُل قشلاق به رود قزل اوزن- قيزيل اؤزه‌ن می پیوندد. تلوار نيز كه از قروه سرچشمه مي گيرد، در دهستان پيرتاج (بورتاج-به تركي به معني خرده هاي طلا) به رود قزل اوزن منتهي مي شود. مردم روستاي قمچقاي مانند همه ديگر روستاهاي منطقه کوهستاني و سردسيري اطراف آن آلپاغوت-الپهوت (به تركي به معني شهزاده، غازي، جنگاور)، چول ارخ-چؤل‌ آرخ، ينگي ارخ-يئنگي آرخ، جيران-جئيران، گؤگ تپه، قورد دره، سيوري (به تركي به معني ستيغ نوك تيز)، گؤل تپه، كول تپه، اوچ گؤل، آغ بلاغ-آغ بولاق، كهل (كؤهول- به تركي به معني غار)، قزل كند-قيزيل كند، قوشه گل-قوشا گؤل، قره بلاغ-قارا بولاق، .... ترك بوده و به زبان تركي تكلم مي‌نمايند.

قلعه قمچقاي- قام چاقاي قالاسي

قلعه‌ قمچقاي در ٢١ ؟ کیلومتری جنوب غربی حسن آباد یاسوکند-اسه‌ن اووا ياسوكن و در ٦٠ ؟ كيلومتري شمال شهر بيجار-بايجار و در مسیر جاده تيكان تپه-تكاب بر كنار رودخانه اي به همين نام قرار دارد و بر فراز یکی از کوه‌های بلند منطقه و در بدنه آن كنده شده است. اين قلعه با نامهاي قلعه قمچقاي تيكان تپه (تكاب) و يا قلعه قمچقاي گروس معروف است. محل‌ اين قلعه‌ عظيم و بي نظير كه از دژهای‌ باستانی‌ و بسیار کهن‌ آزربايجان است دربند سخت‌ ناميده‌ مي‌شود. متاسفانه اطلاعاتي كه در مورد قلعه قمچقاي در اينترنت و منابع توريستي ايران داده مي شوند فوق العاده غيردقيق و بسيار مغشوش و متناقض مي باشد. به عنوان مثال محل قرار گرفتن ویرانه های قلعه قمچقای‌ در منابع مختلف در ١٢ كيلومتري، ٥ كيلومتري، ١ کیلومتری‌ شمال غرب روستای‌ قمچقای؛ باز در منابع مختلف در٦٠ كيلومتري، ٤٥ كيلومتري و ٢٥ كيلومتري شمال شرق بيجار نشان داده مي شود. مساحت قلعه‌ نيز در يكجا ٥٠٠ متر مربع‌ و در جاهاي ديگر ٥٠٠٠ متر مربع ذكر شده است. در زير سعي مي شود اطلاعاتي عمومي و حتي المقدور بدور از بي دقتي و اغتشاش در باره قلعه قام چاقاي تقديم گردد.

قلعه و يا مجتمع قمچقاي مشرف به دره های عميقي‌ است كه توسط رودهايي‌ كه از سه طرف غرب، جنوب و شرق بنا گذشته و آنرا محاصره‌ مي‌كنند ايجاد شده اند. ديواره‌هاي‌ عظيم‌ قلعه كه از سنگ‌هاي‌ بزرگ‌ تركيب‌ شده‌ و دور تا دور آنرا فرا گرفته اند، در حدود ٢٠٠ متر ارتفاع‌ دارند. قلعه قمچقاي از طرف غرب به دره ای مشرف است که در قدیم به "خانلار دره‌سي"- دره شاهان شهرت داشت. در اين سو تیغه های بلند کوه با پرتگاههای عميق، بالارفتن از آن و رسیدن به دژ را بسیار دشوار می کند. این قلعه، از جنوب غربی، جنوب شرقی و شرق به پرتگاهی دیگر مشرف است. در قسمت غربي و خارج از بناي اصلي اصطبل قرار دارد. در اين سو همچنين مکانی‌ به‌ عمق‌ ١٠٠ متر وجود دارد که‌ با راهی‌ مالرو به كف رودخانه در صفه‌ غربی‌ قلعه‌ منتهی‌ می‌شود. در سمت شمال که از ارتفاع کم تری برخوردار است، بقایای دیواری عریض و محکم به‌ طول‌ تقریبی‌ ١٠٠ متر و بلندی‌ ١٥ تا ٢٠ متر از سنگ لاشه با ملات و برج های نیم استوانه اي موجود است و راه عبور به بالا را مسدود كرده است. تنها راه‌ ارتباطي‌ قلعه‌ با خارج‌، حفره‌ باريك و‌ فوق العاده صعب العبوري در همين سمت است‌ که يك‌ نفر به‌ دشواري‌ مي‌تواند از آن‌ بگذرد. اين تونل ١٠ متري كه در دل سنگ تراشیده‌ شده‌ و داراي زاويه اي ٤٥ درجه است، پس از طي ٤٢-٤٠ پله که آنها را هم در دل کوه حفر کرده اند، به يك پناهگاه‌ زيرزميني‌ در زير قلعه‌ راه پيدا مي كند. بیرون قلعه و در سمت شمال غربی، پشته اي مركب از بقایای دیواره ها و تراس بندیها دیده می شود. ظاهرا این پشته از طریق پلکانی که از سنگ کوه تراشیده شده با اراضی مرتفع شمالی مرتبط بوده است. در طرف شمال غربي قلعه مخازن‌ متعدد آب‌ در سنگ‌ بريده‌ شده‌ اند كه در گذشته از آنها به عنوان آب انبار استفاده مي شده است.

قدمت‌ قلعه-مجتمع قامچاقاي اقلا به‌ سده‌های‌ ٩-٨ پیش‌ از میلاد مسیح، و به نظر عده اي حتي به هزاره چهارم قبل از ميلاد می‌رسد. ‌شیوه‌ ساخت‌ قلعه، رایج‌ترین‌ شیوه‌ معماری‌ دوره‌ هزاره‌ اول‌ قبل‌ از میلاد بشمار می‌رود. منبعهای ذخیره آب که توسط تونل پله دار طویل در شمال‌ غربی ‌به پایین راه مییابند، نشانه اي از قدمت قلعه تا دوره مانایی است. اين قلعه در برهه هاي گوناگون تاريخ طولاني خود از جمله در دوره مادها، پارتها، اشكانيان، ساسانيان، دوره اسلامي-عربي و سپس دوره هزار ساله اخير توركي-موغولي مورد استفاده اقوام مختلف واقع شده و آثار و شيوه هاي معماري و اصلاحات و تغييرات داده شده توسط هر كدام از آنها در آن مشاهده مي شود. گويا قلعه قمچقاي آزربايجان همزمان با محاصره آتشكده آذرگشسب در سوغورلو (تخت سليمان)- تيكان تپه (تكاب) در يكصد كيلومتري شمال همين قلعه در استان آزربايجان غربي به وسيله هراكليوس امپراتور روم به دوره‌ ساسانيان تخريب شده است. در ميان مردم ترك منطقه نيز داستانها و افسانه هائي در باره سرداري بنام آيتوس كه گويا سردار قلعه بوده و جنگهائي انجام داده وجود دارد (آيا اين شخص همان آيتوس فيلاوييوس، ژنرال مشهور رومي است كه به سال ٤٥١ ميلادي در جنگ كالون به مصاف آتيلا امپراطور تركان هون در فرانسه رفت و از پيشروي سپاه او به سوي اقيانوس آتلانتيك جلوگيري كرد؟، آيا اين اشاره اي مبهم به روياروئي و برخورد تركان پيش از اسلام و غيرتركان در اين منطقه از آزربايجان دارد؟). در بالاي قلعه و اطراف آن سنگهاي لاشه و حجاري شده، آجر، كاشي، انواع سفال، خاكستر، استخوان و سفالهایی از دوره هاي گوناگون و از جمله دوره اسلامی-عربي (قرون ۶ و ۷ قمری) به چشم می خورد. در اين دوره احتمالا از سوي گروههاي ديني مانند پيروان فرقه هترودوكس اسماعيليه به عنوان پناهگاه بكار رفته است. قلعه قام چاقاي در دوره هزار ساله توركي-موغولي نیز مورد استفاده بوده است. نام قلعه "قام چاقاي" يادگار اين دوره است. در دوره تورك-موغول، تعديلات و بازسازيهائي در بناي قلعه صورت گرفته و از جمله محراب كوچكي با چهار پله به مجتمع افزوده شده است. احداث‌ خانه‌های‌ خشتی‌ و سكونتگاههاي ساخته شده از آجر پخته شده در آفتاب در بخش شرقي و ديگر بخشهاي قديمي تر قلعه نيز، از کارهای‌ خاص‌ دوره تورك-موغول بوده و خصوصيات معماري توركي-موغولي را دارد.

كتيبه هاي قمچقاي-قام چاقاي و يئددي ده‌ييرمه‌ن (هفت آسياب)

در جنوب غربی روستاي قمچقاي دره‌ سرسبز مرتفعي قرار دارد كه به يئددي ده‌ييرمه‌ن دره‌سي (دره‌ هفت آسياب) معروف است (در شهر اورميه آزربايجان نيز موضعي به همين نام موجود است). در اين دره رودی خروشان روان است. در منابع موجود از وجود ظاهرا دو كتيبه متفاوت در يئددي ده‌ييرمه‌ن دره‌سي -دره هفت آسياب سخن مي رود: كتيبه قمچقاي كشف شده توسط م. كردواني در سال ١٩٦٩و كتيبه يئددي ده‌ييرمه‌ن معرفي شده توسط ر. غياث آبادي‌‌‌ به سال ٢٠٠٥. در زير –با فرض وجود دو كتيبه متفاوت- اطلاعات پراكنده مربوط به آنها به صورت مجمل جمعبندي شده است (در صورتي كه نه دو كتيبه، بلكه تنها يك كتيبه موجود باشد، دو دسته اطلاعات داده شده زير مي بايد در هم ادغام گردند).

كتيبه‌ي قمچقاي (قام چاقاي داش يازيتي): طبق منابع اينترنتي كتيبه قمچقاي در فاصله‌ ١ ؟ كيلومتري جنوب غرب روستاي قمچقاي و در فاصله‌ي ٦ ؟ كيلو‌متري شرق قلعه قام چاقاي بر روي صخره‌اي به ارتفاع تقريبي ده متر از كف دره‌ي آسياب قرار دارد. بنا به گزارش م. كردواني، اين كتيبه در سال ١٩٦٩-١٣٤٨ و توسط هئيت اداره‌ كل‌ باستان‌شناسي‌ به‌ سرپرستي‌ خود وي كشف‌ شده است. م. كردواني و عده اي ديگر عمر اين كتيبه را چهار هزار سال قبل از ميلاد يعني شش هزار سال تخمين زده اند. خط و زباني كه كتيبه قمچقاي بدان نوشته شده و نيز محتواي آن هنوز رمزگشائي نشده است. اين كتيبه كه مركب از اشكال سمبوليك و هندسي مي باشد محتملا يك متن ديني است. محمود كردواني در مقاله "كتيبه‌ي قمچقاي فرضيه‌اي نو در باره‌ي منشأ خط" از علائم و نشانه هاي كتيبه قمچقاي معاني خدا، معبد، آب، رعد و برق را استنباط كرده است. عبدالحمید جعفری در مقاله "اسرار کتیبه هیراتیک بیجار آزربایجان" نيز آنها را به تاج، خورشيد، دف، پروانه، علائم موسيقي، پرچم، نيم دايره، مثلث، لوزي، بادبادك، پله و... تشبيه نموده است. وجود علائم و اشارات دال بر خدا و بويژه رعد و برق در اين كتيبه بسيار مهم اند زيرا ظاهرا همين تشابهات باعث شده اند كه تركان منطقه به استناد به شباهت اين علائم و اشارات با مفاهيم فوق، كتيبه مذكور را طبق باورهاي ميتولوژيك تركي خود، قمچقاي-قام چاقاي كه دقيقا به معني خداي رعد و برق است بنامند.

قابل ذكر است كه عكس موثق كتيبه قامچاقاي و خوانش آن در اينترنت موجود نيست. از سوي ديگر عكس و خوانشي كه در برخي منابع ايراني به عنوان كتيبه قمچقاي داده مي شوند و در زير آمده است، در واقع مربوط به يك كتيبه ديگر دوزبانه در شوش مي باشند. كتيبه مذكور به خط عيلامي قديم و مربوط به اينشوشيناك شاه عيلامي و حاكم شوش است و بر اساس ترجمه آن به زبان آككادي كه آن نيز در كتيبه موجود است، تقريبا رمزگشائي شده است.

كتيبه يئددي ده‌ييرمه‌ن: رضا مرادي غياث آبادي در مقاله "سنگ نبشته كن چرمي، كتيبه صخره اي كهن و نويافته" از وجود كتيبه اي نويافته در فاصله یک کیلومتری جنوب غرب روستاي قمچقاي و ظاهرا در محل (و يا نزديكي ؟) كتيبه قمچقاي خبر مي دهد. وي در مقاله خود به منظور اجتناب از كاربرد نامهاي تركي يئددي ده‌ييرمه‌ن و قام چاقاي به جاي آنها، اين كتيبه را كن چرمي كه به گمان او پارسي-پهلوي است نام مي نامد (حال آنكه نام گن چرمي نيز تركي است). بنا به وي "در کنار روستاي كن چرمي، با گذر از رود کن‌چرمی به ابتدای دره معروف به دره‌ آسیاب در جنوب غربی روستا مي رسيم. در این دره رودی روان است که ریزشگاه آن به رود کن‌چرمی در مدخل همین دره واقع است. پس از چند صد متر پیشروی در این دره بازمانده‌های ویران بناي لاشه‌سنگی آسیاب کهنه قرار دارد. در روبروی آسیاب و در ارتفاع حدود ۷ تا ۸ متری از کف دره، تخته‌سنگی هموار وجود دارد که بطور طبیعی صیقل یافته و دارای رنگی سیاه و براق است. گذشت زمان و احتمالا تخریب‌های انسانی باعث ايجاد تركها و ريزش و آسیب دیدن بخشهائي از آن شده است. صخره‌کندهای کن‌چرمی بر روی همین تخته‌سنگ دیده می‌شوند و رو بسوی شرق دارند. این سنگ‌نبشته بر روی صخره دور از دسترس از دسترس واقع است. رو به روي كتيبه در آن سوي دره‌ي آسياب آثار يك ديوار سنگي نيز وجود دارد. به نظر ميرسد برخي از علائم موجود بر روي صخره در زمانهاي بعد نوشته شده و يا علائم جديد دقيقا بر روي علائم قبلي تراشيده شده اند. تعدادي از محققان با مقايسه اين كتيبه با الواح بدست آمده از جيرفت تاريخ نگاشته شدن اين كتيبه را قرن ٢١ تا ٢٥ پيش از ميلاد دانسته اند. با اين وصف اين سنگ ‌نوشته قديمي ترين کتیبه صخره‌ای و همچنين تنها نمونه کتیبه صخره‌ای شناخته‌ شده در ايران به خط مزبور است. ديگر نمونه‌های بدست آمده از این خط همه بر روی ابزار و اشیای منقول نوشته شده‌اند. با توجه به احتمال معبد بودن مكان كتيبه در زمان نگارش كتيبه و موقعيت آن در کنار رودخانه و در قرار گرفتن آن در برابر آسیابی آبی بسيار محتمل است که متن کتیبه در مورد آب و يا مانند نمونه‌های مشابه آن، نیایشی به درگاه خدایان و شامل نام خداياني كه ساكنان باستان اين منطقه مي‌پرستيدند باشد".



خطوط كتيبه هاي قام چاقاي و يئددي ده‌ييرمه‌ن: كتيبه قمچقاي به نوعي خط تصويري ساده شده و يا نيمه‌ تصويري‌ نگارش يافته است. كتيبه يئددي ده‌ييرمه‌ن نيز شامل ده علامت و نشانه است كه به درجات مختلف شبیه نمونه‌های پیشین خطي است كه كاشف رمز آن والتر هینتز آنرا Strichschrift (به زبان تركي "جيزيق يازي"، به زبان فارسي "خط مخطط") ناميده است.

-ظاهرا خطوط هر دو كتيبه قمچقاي و يئددي ده‌ييرمه‌ن در ارتباط با خطوط "عيلامي مقدم" و "عيلامي قديم" است. "خط عيلامي مقدم" (پيش عيلامي، پروتوعيلامي) قديمي ترين خط شناخته شده عيلامي است. اين خط و نيز جيزيق يازي-خط مخطط براي اولين بار در تپه‌های باستانی شهر شوش پايتخت عيلام (٣١٠٠ قبل از ميلاد) پديدار گشته اند. بدين سبب نيز پسوند عیلامی در باره آنان بکار رفته است. خط پيش عيلامي داراي حدود هزار علامت و نشانه است و لوگوقرام قسمي مي باشد. تاكنون نه خط پيش عيلامي و نه زبان متوني كه با اين خط نوشته شده اند كاملا رمزگشائي نشده اند. "خط عيلامي قديم" خطي سيلابي ريشه گرفته از خط عيلامي مقدم است و بين سالهاي ٢٥٠٠ تا ٢٢٢٠ پيش از ميلاد بكار رفته است. اين خط به طور قسمي و عمدتا توسط والتر هينتز رمزگشائي شده است. خط عيلامي قديم داراي ٨٠ علامت است كه در ستونهاي عمودي از بالا به پائين و از چپ به راست نوشته مي شدند. آنچه در منابع اينترنتي به عنوان كتيبه قمچقاي داده مي شود، آشكارا متني به خط عيلامي قديم است.

-خط عيلامي مقدم خود از يك خط سومري مقدم ريشه گرفته است. خط‌ سومريان‌ در آغاز و قبل از ايجاد خط ميخي توسط آنها، نيمه‌ تصويري‌ بود. علاوه بر اين ارتباط غير مستقيم خطي، عده اي كتيبه قمچقاي را مستقيما نيز مربوط و متعلق به سومريان حتي نوشته شده توسط آنها دانسته اند. سومريان مردماني التصاقي زبان و غيرسامي و غير هند و ايرانيك بودند كه به نظر عده اي از آسياي مركزي- پس از مدتي گذر و سكونت در قفقاز، آزربايجان و غرب ايران- به ناحيه شوش و بين النهرين مهاجرت نموده‌اند. چنانچه نام شهر اورميه-اورمو آزربايجان نيز نهايتا ريشه سومري دارد.

-عده اي خط كتيبه قمچقاي را به صورت نوعي خط هيراتيك‌ تقسيم بندي كرده اند. هييراتيك و يا خط رهباني فرم ساده شده خط انديشه نگار هيروگليف است كه در هزاره سوم قبل از ميلاد همزمان با خط هيروگليف در مصر دوران فراعنه ايجاد و به موازات آن استعمال شده است. خط باستاني هيراتيك در بين النهرين و ايران و قبل از اختراع خط ميخي توسط سومريان نيز براي مدتي كوتاه بكار رفته است. خط هيراتيك براي نگارش و ثبت متون ديني و مذهبي بكار مي رفت و از راست به چپ و به صورت افقي نوشته مي شد. بخاطر استفاده كاهنان از اين نوع خط آنرا كاهني نيز ناميده اند. بعدها گونه ديگري از خط هيراتيك و يا رهباني ابداع گرديد كه به خط دموتيك و يا رعيتي معروف است.

ريشه شناسي نام قمچقاي (قام چاقاي)

كلمه قمچقاي كلمه اي مركب از دو كلمه توركي قام و چاقاي Qam Çaqay است. اين نام توركي در زبان انگليسي به شكلهاي زير نوشته مي شود Qamchaqay, Qamechoqay, Qan Cheqay, Ghamchoghay, Ghamchaghai.

الف- بخش چقاي-چاقاي:

چاقاي- رب النوع رعد و برق: چاقاي در ميتولوژي توركي-آلتائي رب النوع و خداي ايجاد كننده رعد و برق است. به صورت چاققاي، ساققاي، سقاي و چاقاي خان نيز شناخته مي شود. (در استان آزربايجان شرقي روستائي به نام اين رب النوع رعد و برق، به شكل سقاي وجود دارد). تيري كه چاقاي بر كمانش مي نهد، رعد و برق است. وي روحهاي پليد در زمين را تعقيب مي كند و بر روي درختهائي كه اين روحهاي پليد در آنها پنهان گشته اند آتش رعد و برق را مي فرستد. اگر از درختي كه رعد و برق بر آن افتاده، تكه اي گرفته و در خانه نگه داشته شود، ارواح خبيثه ديگر وارد آن خانه نمي شوند. برخي از جوامع تورك با اين تصور كه شير خوردني تنها چيزي است كه مي تواند جلوي رعد و برق را بگيرد شير را به عنوان قربان بي جان به چاقاي تقديم مي كنند. در ميتولوژي تورك، بر خلاف ميتولوژي مونقول كه رعد و برق در آن پديده اي وحشتناك است، رعد و برق پديده اي خوشحال كننده مي باشد. توركها با اسب به سوي محل افتادن رعد و برق چاپيده و در آنجا به سوي آسمان تير مي اندازند. آنها بدين طريق شادماني خود را اظهار و قبول كردن تيرهاي چاقاي را به وي اعلام مي كنند. محلي كه رعد و برق فرو مي آيد، از آن چاقاي خان است و كسي نمي تواند آنجا را به مالكيت خود درآورد. در چنين جائي معبد ساخته مي شود. در حماسه هاي كوراوغلو و آتيلا، شمشيرهاي ايندو كه از پارچه هاي رعد و برق ساخته شده اند مقدس مي باشند. قامها-شامانها به هنگام اجراي آئينهايشان بر طبلهاي خود مي زنند كه بنا به پوتانين، براي شبيه ساختن اين صدا به صداي غرش رعد و تشبه به چاقاي مي باشد. باز بنا به تثبيت پوتانين، در مقاطعي از تاريخ توركها، بوزقورت به عنوان چاقاي و يا خداي رعد و برق شناخته مي شده است. در ميتولوژي تورك، مونقول و آلتائي علاوه بر چاقاي شخصيتي به اسم چاقيل خان نيز وجود دارد كه داراي خصوصياتي كمابيش مانند چاقاي خان است. عده اي اين دو را يك شخصيت و يا برادر شمرده اند. نامهاي ديگر چاقيل خان؛ چاقيل خاقان، ساخيل قاغان و ساخيلقان است.

ريشه شناسي كلمه چاقاي: كلمه و نام چاقاي از ريشه چاق (چاخ، ياق، ساخ، چاخ، ..) توركي و با افزوده شدن پسوند اسم ساز از فعل –اي به بن فعل چاخماق حاصل شده است. پسوند –اي در تركيب نام ديگر خدايان در ميتولوژي آلتائي-توركي نيز ديده مي شود. از جمله در نام اوماي-هومای كه رب النوع و خداي مونث نيكي و حيات است. فرمهاي گوناگون بن چاق در زبان و لهجه هاي توركي عمده چنين است: چاق (تركي قديم، قاراخاني، تركي ميانه، خلجي، ساري اويقوري، تاتاري، بالكاري، قوميقي، ازبكي، اويقوري)، چاخ (تركي-آزربايجان)، چاك (تركي-تركيه، قاقاووزي، تركمني، قيرقيزي، آلتايي)، شاكپا (نوقايي)، چا (بالقاري)، شاق (قاراقالپاقي)، ساق (باشقيري)، سا (باشقيري)، ساخ (خاقاسي، ياقوتي)، شاك (تووا-توفالاري)، شا (شوري). بن چاق-چاخ به معني نور روشن و خاموش شونده است. در زبانهاي مونقولي كلمه تيياقيلقان، فرم اوليه كلمه چاقيلخان بوده و به معني رعد و برق است. كلمه ساخيلقان به معني الكتريك در زبان مغولي معاصر از اين ريشه ساخته شده است. در زبان تركي معاصر مصدر چاخماق (شاخماق، شاخيماق، ...) به معني روشن كردن (كبريت، فندك، ..)، چخماق زدن، تندر زدن (ايلديريم شاخدي)، درخشيدن آفتاب (گونه ش چاخير)، درخشيدن آتش و برق (به عربي لمعان و تلالو، ..) مي باشد. اسم چاخماق نيز به معني فولاد آتش زنه و فندك مي باشد كه به زبان فارسي به صورت چخماق وارد شده است. از همين ريشه است كلمات چاخينماق، چاخيلماق، چاقيشماق، چاقين (رعد و برق و لمعه آتش)، چاخان (در اصل درخشنده، پر زرق و برق، گزافه، خالي بند. اين كلمه تركي نيز وارد زبان فارسي شده است).

در كلمه چاخماق، مفهوم توليد آتش و برق در اثر به هم زدن و يا به هم خوردن دو چيز نهفته است. اين امر معمولا با ايجاد صدا همراه است. از اينجا معني دوم بن چاق-چاخ كه مربوط به صدا و غرش است پديدار شده است. از همين ريشه اند كلمات تركي چاخناماق-چاغناماق (خروشيدن و غريدن به هنگام حركت)، چاخناشماق (به هم برخوردن و صداي رعد و برق در آوردن)، چاغلاماق (خروشيدن،)، چاغيرماق (صدا كردن، دعوت كردن)، چاقي (غرش)، احتمالا چاقو (نوعي كارد باز و بسته شونده. به زبان فارسي نيز وارد شده است) و كلمه چكاندن فارسي.

چند نام مرتبط:

-در استان آزربايجان زنجان روستائي به نام قمچقاي وجود دارد. اين نام كه همان قام چاقاي است، گاها به اشتباه به صورت قمچه چای نوشته مي شود.
-سقای: در استان آزربايجان شرقي روستائي به نام سقاي-ساقاي وجود دارد (محل تولد محمد تقی جعفری). اين نام همان چاقاي و رب النوع رعد و برق است.
-چقه‌ي-چقكه‌ي: در ميتولوژي توركي-آلتائي ارواح پليدي به نام چقه‌ي وجود دارند كه انسانها را كور كرده و حس بينائي آنها را نابود مي سازند.
-چيكه (چكه، شكه): نام جن ترانه در ميتولوژي توركي است. چيكه جني بي آزار است كه در زير درختان زندگي مي كند. او انسانهائي را كه به نزد وي بيايند و يا به گير بياندازد ساعتها مجبور به خواندن ترانه و داستانسرائي مي كند.
-قاراچوخا: نام قام چاقاي در برخي منابع به صورت قمچوقاي نيز ذكر شده است. اين نيز يادآور قاراچوقا-قاراچوخا در فولكلور تركي است. در فولكلور-اسطوره شناسي تركي قاراچوخا سمبل شانس و بخت است. در خوي آزربايجان قاراچوخا در فرم انسان است. قاراچوخا به چشم كسي كه داراي آن است ديده نمي شود. هنگامي كه شخص و يا ايل صاحب دارائي و مايملك دور مي شود، قاراچوخا از دارائي و مايملك او مراقبت مي كند. در سولدوز آزربايجان تركان قاراچوخا را چون ماري مي بينند كه در مزارع لانه كرده است. زمين، خاك، محصول و كشاورز هر كدام داراي قاراچوخاي خود هستند. در فولكلور ترك در حق شخصي كه بدشانسي مي آورد گفته مي شود قاراچوخاي او خوابيده است. اصطلاحات قاراچوخالي (خوش شانس)، قاراچوخاسيز (بد شانس) از همين نام مشتق شده است. در ولايت خوراسان ناحيه ارزروم تركيه روستائي به نام قاراچوخا وجود دارد.
-چاقاي به عنوان اسم مذكر نيز بكار مي رود و به معني شخص منسوب به زمان روشن است: چاغ (زمان)+ آي (ماه).
-در افغانستان رشته كوهي به نام چاغاي وجود دارد. اين نام محتملا فرم متحول كلمه سيغاي تركي است. محمود كاشغري سيغاي را در ديوان لغات الترك به صورت دامنه كوه معني كرده است.

ب-بخش قام:

قام- شامان: قام نام شامانها در باور باستان آلتائيك تنگريجيليك است. طبق روايات، تانري اولگه‌ن كسي است كه نام قام را بر نخستين شامان نهاده است. قامها بر دو نوع اند: آق قامها كه با روحهاي خوب تماس مي گيرند و قارا قامها كه با روحهاي بد تماس مي گيرند. در جوامع بدوي قام به معني خادم ديني است كه داراي قابليت ايجاد ارتباط با نيروهاي ماوراء الطبيعه، شياطين و مردگان بوده و رابط بين عالم ارواح و عالم انسان است. قامها با انجام آئينهايشان مي توانند انسانها را معالجه كنند و روحهاي پليد را برانند. قام در حالت وجد مي تواند با ارواح تماس بگيرد. براي رسيدن به حالت وجد نيز از موسيقي و رقص مدد ميجويد. قام مي تواند روحهاي خوب (قام اورتانها) را كه در سراسر جهان پراكنده شده اند، با كوبيدن بر طبل و دف خود به هنگام اجراي آئينها صدا كرده و در يكجا جمع كند. (از همين جا معني اوليه كلمه قامچي، تازيانه اي است كه قامها در آئينهاي خود از آن براي كوبيدن بر دف و طبل خود استفاده مي كنند. قامچي امروزه به معني شلاق بكار مي رود). بعدها قام در زبان تركي معني فرزانه و كسي كه مطلع بر جادو و سحر بوده و علاوه بر آن شاعر، موسيقيچي و حكيم و طبيب را كسب كرده است. بنا به تثبيت ابو حيان اندلسي در كتاب الادراك اللسان الاتراك در قرن سيزده ميلادي تركان به طبيب قام مي گفته اند. در همين ارتباط اند كلمات قاملاماق (طبابت و معالجه كردن)، قام (طبيب و معالج و حكيم و دانشمند)، قاملاميشي (طبابت و معالجه). قام در فرهنگ تركان ايران، آزربايجان و تركيه نيز جايگاه ويژه اي دارد. چنانچه در كتاب دده قورقوت بايينديرخان از اولاد قام آتا شمرده مي شود.

ريشه شناسي كلمه قام: قام در زبان تركي به معني حكيم، شمن-شامان است. در ميان اقوام مجاري قام به معني فالچي و كاهن است. در زبان موغولي كمه، خمه به معني كاهن، قاملاماق و يا قامماق به معني شامانگري و انجام دادن آئينهاي شاماني و قاميياق به معني فال است. در توضيح علت قام ناميدن شامانها چند نظريه وجود دارد كه مرتبط با معاني مختلف قام در زبان تركي و ويژگيها و اعمال يك شامان مي باشد:

-بن قام به معني چشم گير در اثر نور زياد است. مصدر قاماشماق به معني خيره شدن چشم در اثر نور زياد و قاماشديرماق مصدر متعدي قاماشماق به معني خيره كردن چشم، در ارتباط با اين بن مي باشند. قامها از آنجائيكه از آينده خبر مي دادند و بر پديده ها نام گذارده آنها را شرح و تفسير مي كردند، روشني بخش و روشنگر شمرده مي شدند.
-نام قام در ارتباط با فعل قاماماق به معني بستن و كليد زدن است كه مي تواند با به دست آوردن و تسلط بر روحها توسط قامها مرتبط باشد.
-معني سوم بن قام در همه زبانهاي توركي، مونقولي و تونگوزي در رابطه با جمع و تجمع است. از همين ريشه است كلمات قاموق و قامو (جميع). در زبان موغولي خاماخ به معني گرد هم آمدن و جمع شدن است. فرمهاي گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي توركي چنين اند: قاموق (تركي قديم، اويقوري، قاراخاني، تركي ميانه)، كامو (تركي-تركيه)، قامو (تركي-آزربايجان)، خاميخ (خاقاسي)، خاميك (تووا-توفالاري)، كاميك (آلتائي)، قاميق (شوري). قاماماق در تركي قيرقيزي و قازاقي به معني محاصره كردن، قامالاماق جمع شدن و تجمع انبوه است. احتمالا كلمات قالاماق-قالابا در تركي مدرن نيز از همين ريشه اند (قاماماق-قاماما). آئينهاي قامها نيز اغلب سبب گردهم آمدن و تجمع انسانها مي شوند.
-در زبان تونگوزي قديم كه از زبانهاي آلتائي مي باشد، قوم به معني روح است.

زبانشناس مجاري گيولا نئمئت در مقاله خود بنام (ŞAMAN KELİMESİNİN KÖKENİ ÜZERİNE- TÜRKÇE-MOĞOLCA SES TÂRİHİ İÇİN BİR KAÇ NOT. Gyula Németh) با حركت از برابري حروف "ك" در زبانهاي توركي با "ي" چوواشي، "خ" ياقوتي، "ج" و "چ" مونقولي، "س" مانچوئي و "ش" تونقوزي نشان داده است شامان كلمه اي آلتائي و فرم تونقوزي كلمه تركي قام است. وي در مقاله خود سير تطور و تحول قام-شامان را با استفاده از كلمات زير تثبيت و تبيين كرده است: قام (شامان) و مشتقات آن قامدي. (كهانت)، قاملا. (معالجه كردن)، قامنا. (شامانگري كردن)، قامدا. (شامانگري كردن)، قامليق (كهانت، پيامبري و جادوگري در زبانهاي توركي؛ يوم (نسخه سحرآميز درمان كننده) و يومش (شامان) در زبان چوواشي؛ ساما، سامان (راهب و كاهن) و مشتقات آن شاماشا. (فالچيگري، شامانگري)، سامدا. (فراخواندن شامانها)، سا. (خبر گرفتن) در زبانهاي مانچوئي؛ شاما، شام، سامان، هامان (شامان) و سا. (خبردار شدن) در زبانهاي تونقوزي، ... كلمه تركي قام به زبان كره اي نيز به عنوان عنوان شاهان خاندان سيللا وارد شده است.

چند نام مرتبط: در آزربايجان اتنيك و آزربايجان تاريخي (شامل همه استان كردستان و بخش شمالي استان كرمانشاه نيز مي شود) نامهاي جغرافيائي چندي با استفاده از ريشه قام فوق الذكر ساخته شده اند. از جمله:

-خانخام: در استان آزربايجان شرقي. در ارتباط با شامانيزم و به معني كاهن اعظم و رهبر ديني و ساحر بزرگ است. اين نام محرف و فرم موغولي نام قام غان و يا قام خان در كتاب دده قورقوت مي باشد. نام قام چاقاي نيز در بعضي از منابع به صورت قان چقا آمده است.
-قملو: در استان آزربايجان شرقي (هئشتري) و نيز در غرب قروه در استان كردستان، ... فرم اصلي كلمه قاملي به معني روستاي داراي قام است. همچنين نام روستاي قمچيان در استان كردستان.
- بنا به نظريه اي، احتمال دارد كه نام گراچقا (جنوب شرقي بيجار، بين روستاهاي خان اووا-خان آباد و قيزيل آغاج-قزل آغاج) و نامهاي بيشمار در فرمهاي قره جقه، قلعه جقه و گره چقا و .... همه محرف فرم اوليه قاماچيقا باشند. تحول اين نامها از قاماچيقا به قالاچيقا و قاراچيقا، به سياق تحول قاماما به قالاما-قالابا در تركي مدرن است. بخش اول قاما، اسم از فعل قامماق به معني قام و شامان است.

وجه تسميه قمچقاي

تركان اوليه آزربايجان كه باورهاي شامانيزم و تنگريچيليك آلتائي هنوز در ميانشان بسيار زنده بود، به هنگام مواجه شدن با كتيبه هاي قام چاقاي و يئددي ده‌ييرمه‌ن، ظاهرا علائم و نگاره هاي آنها را بر اساس اعتقادات و باورها، سنتهاي فولكلوريك و ميتولوژي توركي-آلتائي خود تفسير و تعبير كرده اند. وجود علائمي كه از آنها رعد و برق و آب و خدا و تاج و معبد استنباط مي شود، باعث گرديده مكان كتيبه ها عنوان معبدي براي نيايش خداي رعد و برق و يا چاقاي خان تصور شود. وجود علائمي شبيه به دف و پرچم بر نگاره ها نيز كه از لوازم انجام آئينهاي قامها مي باشند باعث شده انجام آئين نيايش در معبد مذكور به قام و يا شامان نسبت داده شود. (جالب توجه است كه خطي كه گفته مي شود اين كتيبه با آن نوشته شده خط رهباني و كاهني نام دارد. كاهن معادل و ترجمه قام در زبان تركي است). از اينجا نام تركيبي قام چاقاي به معني كاهني كه آئين نيايش براي رب النوع رعد و برق خيره كننده را انجام مي دهد حاصل شده است.

نامگذاري جايها و اماكن جغرافيائي بر اساس ميتولوژي و اسطوره هاي تركي، در سرتاسر آزربايجان اتنيك (مناطق ترك نشين شمال غرب كشور) و نيز آزربايجان تاريخي (كه شامل همه استان كردستان و نيمه شمالي استان كرمانشاه نيز مي باشد) امري رايج بوده است. چنانچه طبق يك نظر در بخشهاي آزربايجاني مورد بحث استان كردستان، نامهاي يئددي ده‌ييرمه‌ن (هفت آسياب) و حتي نام شهر بيجار-بايجار برگرفته از ميتولوژي تركي است:

-ده‌ييرمه‌ن يييه‌سي: چند صد متر به پيش در ده‌ييرمه‌ن دره‌سي (دره آسياب) بازمانده‌های ویران بنائی ‌سنگی بنام "اسكي ده‌ييرمه‌ن"- آسیاب کهنه قرار دارد. به اعتقاد بوميان اين دره نام خود را از همان آسیاب گرفته است. علاوه بر وجود آسيابي واقعي در اين مكان، احتمال ارتباط اين نام با ميتولوژي تورك نيز- مانند نام قام چاقاي- وجود دارد (نگاه كنيد به بخش وجه تسميه قام قاچاي در همين مقاله). در ميتولوژي تورك "ده‌ييرمه‌ن يييه‌سي" و يا "ده‌ييرمه‌ن آناسي" (به تركي به معني روح محافظ آسياب)، پيرزني با موهاي سفيد است كه مانع از نزديك شدن ارواح خبيثه به آسياب مي شود و همزمان از كساني كه آرد به آسياب مي آورند، حفاظت مي كند. اعتقاد بر اين است كه از حركت باز ايستادن خود بخودي پره هاي آسياب در روزهائي كه باد وجود ندارد، نشانگر آمدن و حضور ده‌ييرمه‌ن يييه‌سي در اطراف است. در چنين مواقعي همه خاموش مي شوند. (كلمه ده‌ييرمه‌ن با كلمه ده‌ييرمي به معني دائره همريشه مي باشد.)

-بايچار: در ميتولوژي تورك بايچار، حيواني است كه به منظوري قدسي قربان مي شود. همچنين حيوان و خوراك و نوشاكي است كه بدين منظور در طبيعت رها مي گردد. در اين نام مفهوم رزق و گذران زندگي و ثروت و تقدس وجود دارد. از همين ريشه است بايچارماق به معني قربان كردن. از ريشه باي، پاي، ماي. باي در زبانهاي توركي و مونقولي و معادل آن بايان در زبانهاي مانچو و اونك، به معني غني و اصيل است. نام مركز آزربايجان افشار، شهر بيجار نيز از همين ريشه است.

- بيات- بايات: از اسما خداوند به معني غني. اكثرا اين كلمه را فرم جديد "باياغوت" ميدانند. باياغوت" از تركيب "باي+ آغوت". "-آغوت" پسوند تحبيب در تركي باستان است. "بيات" نام يكي از طوائف ٢٤ گانه اوغوز است كه در تشكل ملل تركمن و ترك در ايران بخصوص از جنوب همدان تا سواحل خليج عربي، در آزربايجان، عراق و تركيه و فرهنگ توركي نقش بسيار اساسي داشته است. بسياري از شخصيتهاي برجسته ترك مانند دده قورقوت، كوراوغلو، فضولي از بياتها هستند.

-بيانلو-بايانلي: نام روستائي در شرق بيجار-بايجار و جنوب ياسوكند-ياسوكن. برخي نام بايات (بيات) توركي را جمع قديم كلمه بايان به معني غني و ثروتمند دانسته اند. (در توركي باستان برخي از اسامي و عناوين مختوم به "ن"، با تبديل آن به "ت" جمع بسته شده اند، مانند تارخات، تيگيت و بايات كه به ترتيب جمع تارخان، تيگين و بايان اند). اين كلمه به شكل اوليه خود بايان در ميان تركان باستان آوار، اون اوغور و اويغورها و ديگر اقوام آلتايي نيز رايج بوده است. عنوان" بايان" لقب بزرگترين خاقان توركهاي اويغور "بايان چور" (به معني شاهزاده ثروتمند) است. "بايان" بعدها به شكل "بوگ يان" وارد زبان روسي شده، در زبانهاي اسلاوي شبه جزيره بالكان به شكل "بان" و به معني والي بكار رفته و همچنين به زبان مجاري نيز وارد شده است. عنوان "بايان" در نام طائفه توركي "باياندور، بايندر، بايندور، باييندير" از توركهاي اوغوز نيز موجود است. دور" پسوند تكثير در نام قبائل توركي است مانند "چاولدور". باياندورها يكي از قبايل توركي هستند كه در قرون وسطي در تمام ايران، بين النهرين، آناتولي و قفقاز پراكنده شده بودند. بايندورها موسس يكي از مهمترين دولتهاي تركهاي توركمان در تاريخ يعني دولت "آغ قويونلو" و يا "بايندريه" ميباشند.

-آلپاغوت: نام روستائي در نزديكي روستاي قام چاقاي. "آلپ + آغوت" به معني دلاور محبوب، جنگاور، شاهزاده. آغوت پسوند تحبيب در تركي باستان است. در تركي قديم به شكل عنوان نيز بكار رفته است. نام يكي از مهمترين طوائف تشكيل دهنده كنفدراسيون تركان قاراقويونلو كه بر بخش عمده جنوب آزربايجان (همدان و پيرامون آن در شرق استان فعلي كردستان) حاكم بوده اند. آلپاغوت تركان باستان در دوره اسلامي جاي خود را به آلپ ارن (آلپ اره‌ن) جنگاوران مقدس و غازي داده است.

در باره نام روستاي گن چرمه -كن چرمي:

نام ديگر روستاي قام چاقاي، گن چرمي و يا كن چرمه مي باشد. اين نام يك نام تركيبي تركي و به نحو تركي (صفت-موصوف) است. فرم گن چرمه به معني جاي سرسبز و پر آب در ساحل رودخانه و يا منبع آب وسيع است. فرم گن چرمي نيز به معني مكان وسيع تجمع آب است:

-بخش گن و فرم قديميتر كن-كينگ صفتي به معني وسيع و فراخ است. صفت كن و يا گن كه در نامهاي جغرافيائي پيش از اسامي مي آيد و به معني فراخ و گسترده است، غير از اسم-پسوند تركي كن مستعمله پس از نامهاي جغرافيائي مانند نام شهر ياسوكن – كه تصادفا آن هم در بخش آزربايجاني استان كردستان قرار دارد- است. اسم-پسوند تركي كن در نام ياسوكن و نامهاي جغرافيائي مشابه آن به معني مكان و جايگاه است.

-فرم چرمه به معني جاي سرسبز و پرآب در ساحل رودخانه، و منبع آب است. از همين ريشه است چرمه‌ك به معني بهبود يافتن (در جاي سرسبز، در منبع آب گرم،...) و چرميك به معني مكان، آبگرم، حمام آب گلي، آب گرم مقدس (منبع: تورك سؤيله‌نجه سؤزلويو. دنيز قاراقورت)، چرمه داش (نام روستائي در هوراند، آبش احمد)، چرلو (نام روستائي در سراب¬-ساراو)، چرليك (به معني نوعي علف سمي كه در بيابان مي رويد)، چركز-چركه‌ز (علفي كه در ريگزار مي رويد).

-فرم چرمي به معني اعم جا و مكان (معمولا در طرف مقابل) است. اين بخش خود مركب از بن چر و پسوند –مي است. بن چر بنا به ديوان لغات الترك محمود كاشغري، فرم اوغوزي كلمه يئر به معني مكان و جا، مكان تجمع آب است. پسوند اسم ساز –مي نيز در برخي از اسامي مانند نمونه ده‌ييرمي به معني هر چيز دائره شكل (سكه دائره‌وي، سنگ دائره‌وي آسياب) مشاهده مي شود. (ده‌ييرمي همريشه با ده‌ييرمه‌ن به معني آسياب است).

-در زبان تركي باستان همچين كلمه اي به شكل گؤرموك (گرموك-گرميك-چرميك-چرمي) وجود دارد كه به معني مكان دائره‌وي اجراي آئينها و نمايشهاي شامانهاست. اجراي نمايشات در مكانهاي دائره‌وي سنتي ريشه دار در ميان توركان آسياي ميانه و باز مانده از سنت چرخيدن شامانها حين اجراي آئينهايشان است. اين سنت در قرن نوزده نام اورتا اويونو را بخود گرفته و براي اوغوزخواني و داستان سرائي و نقالي بكار رفته است. از همين ريشه است گؤروم به معني كهانت.

-در زبان موغولي فعل چرمه به معني پاك كردن برف است. قابل ذكر است كه در سرتاسر استان كردستان فعلي، اسامي جغرافيائي متعددي به زبان موغولي وجود دارند.

ريشه شناسيهاي نادرست:

-در برخي منابع نام قام چاقاي به صورت اشتباه قم چقا نوشته مي شود، اين نيز احتمال ارتباط اين نام با كلمه جقا-جيقا را به ميان مي آورد. در زبان تركي كلمه اي به شكل جيقا (جيققا، جيغا، جيقه، جغه، جقّه، ...) وجود دارد كه در نامهاي جغرافيائي نيز بكار مي رود و غير از چاقاي مي باشد. جيقا از ريشه چيخماق (بيرون آمدن، سر برآوردن) با افزودن پسوند اسم ساز از فعل –ا به بن فعل چيخ (و بنا به نظر ديگري جيققا از تركيب بن چيخ به علاوه پسوند اسم ساز –قا) حاصل شده و به معني تاج، پرك، هر چيزي مانند پر و .... كه به كلاه نصب كنند، زیوری از پر درنا كه بهادران و دلیران بر کلاه خود گذارند، بته ای ساخته از پر پرندگان بر بالای کلاه پادشاهان و كلاه دخترانه است. كلمه جيقا همريشه با كلمه چيخاناق (بالقاري)، شاناق (تووا-توفالاري)، آشاناق (توفا) به معني خار است. از همين ريشه بته جقه نقشی زینتی شبیه سروی خمیده است که بیشتر در صنعت قالی بافی، ترمه، زردوزی و مانند آن به کار می رود. (علاوه بر جقه، كلمات بته-بوتاق، قالي و ترمه-تيرمه نيز تركي اند). كلمه تركي جيقا-جقه-چقا-چغا در نامهاي جغرافيائي تك واژه اي و يا تركيبي به ويزه به صورت موصوف بكار مي رود. مانند جقه (بدوستان، هریس، اهر)، چقا (مشک آباد، فرمهین، اراک. نيز فارسینج، اسدآباد، همدان). همچنين گراچقا (جنوب شرقي بيجار، بين روستاهاي خان اووا-خان آباد و قيزيل آغاج-قزل آغاج) و نامهاي بيشمار در فرمهاي قره جقه، قلعه جقه و گره چقا و .... كه همه محرف قارا چيقا مي باشند (احتمال ديگر تحول اين نامها از قاماچيقا به قالاچيقا و قاراچيقا بوده باشد. بخش اول قاما، اسم از فعل قامماق به معني قام و شامان است).

-در برخي منابع تركي نام قام چاقاي را به صورت قم چقا نوشته و تاج بزرگ قوم معني كرده اند. در اينجا بخش قم معادل قوم عربي به معني طائفه و ... و بخش چقا معادل جيقا`ي تركي به معني تاج گرفته شده است. اين ايضاح و ريشه شناسي نادرست است. هرچند جيقا به اين معني- همانگونه كه فوقا ذكر شد- در برخي از اسامي جغرافيائي نيز آمده است.

-در برخي نامهاي جغرافي تركيبي كلمه جقا-جغا بخش اول نام را تشكيل مي دهد. شماري از اينگونه نامها مخصوصا اگر بخش دوم آنها كلمه اي ايرانيك باشد، احتمالا ريشه در چقا در زبانهاي لري، لكي و برخي لهجه هاي کردی جنوب بمعنی تپه دارد. في الواقع نيز اكثر اين نامها در نواحي لرنشين و لك نشين و كردي جنوبي است: چغا بهرام (ژان، دورود، بروجرد)، چقا چوبين (گوران، شاه آباد)، چقا زرد (خالصه، مرکزی، کرمانشاهان)، چقا سفید (خالصه، مرکزی، کرمانشاهان)، چقا کبود ( چوار، ایلام)، چقا کبود (باوندپور، مرکزی، شاه آباد)، ...

-در برخي نوشته هاي اينترنتي كلمه قمچقای را مركب از دو واژه ی قوم تركي به معنای ریگ و شن و چقاي لري به معنای تپه دانسته اند. اين ريشه شناسي دو زبانه نادرست است.

-يك تن از محققين ناسيوناليست افراطي فارس، در تلاشي براي ريشه سازي پارسي-ايرانيك-اوستائي براي نام تركي قام چاقاي، بخش قام را تحريف شده و معرب بن فعل كندن و بخش چاقاي را تحريف شده و معرب چكاد كه گويا در فارسي ميانه به معني قله كوه بوده است دانسته است. محققين ناسيوناليست فارس، در باره نام گن چرمي نيز به ريشه يابي پارسي-اوستائي دست يازيده اند. چنانچه محقق مزبور بخش چرمي را به كلمه چارمان كه گويا در پارسي باستان وجود داشته و به معني تخته سنگ صاف و صيقل خورده است ربط داده و ديگري (غياث آبادي) اين كلمه تركي را از ريشه چرم فارسي به معني پوست دانسته است. حال آنكه كتيبه مذكور سنگ نوشته است نه پوست نوشته. علاوه بر آنكه كوچكترين دليل و سند و قرينه و شاهدي براي همچو ريشه يابيهائي وجود ندارد، كن فارسي بن مضارع فعل كندن است و به عنوان پسوند و صفت فاعلي بكار ميرود، نه به صورت اسم و پيشوند و صفت مفعولي و به معني كنده شده و كتيبه.

-قانجيغا- قانجيرغا-قانجوغا: به معني كمرهاي نازك در قسمت جلوي زين، فتراك، ترك زين است.

-چاغاتاي-جغتاي: نام قام چاقاي با كلمه چاغاتاي- جغتاي بي ارتباط است. چاغاتاي كلمه اي موغولي به معني شخص سفيد و از ريشه چاغان به معني رنگ سفيد به علاوه پسوند تاي، ته‌ي، داي، ده‌ي به معني صاحب صفت و خصوصيتي است.

Thursday, March 22, 2012

بقعه باباگرگر (دده قورقوت ياتيري) و چشمه دنگز (دنيز بولاغي) در قروه (قوروا)- آزربايجان


مهران بهاري

از وبلاگ بيجار-قروه، وئبلاگي ويژه مناطق آزربايجاني و ترك نشين استان كردستان


http://bicar-qorve-az.blogspot.com/


سؤزوموز

در ٢٣ كيلومتري شمال شرقي بلوك اسفندآباد سابق در شهرستان قروه-قوروا (١) آزربايجان (اين شهرستان در تقسيمات كشوري فعلي در تركيب استان كردستان قرار داده شده است)، در دشتي فراخ روستاي باباگرگر و در اين روستا چشمه هميشه جوشان شفابخشي بنام "تنگز" (٢) وجود دارد. در فاصله دو كيلومتري اين محل و در مسير روستاهاي قصلان-قاسيلان (٣) و دلبران-تالپيرا¬ن (٤)، "زيارتگاه باباگرگر" ديده ميشود كه منسوب به امامزاده سيد جلال الدين (به گفته برخي از نوادگان امام باقر) و در ادبيات آشيقي تركي منتسب به دده قورقوت است.

بقعه باباگرگر-بابا قورقور ياتيري

قروه-قوروا، شهري سردسير واقع در دشتي وسيع با معادن فراوان، سنگ هاي تزئيني و ساختماني در اطرافش و با فرهنگ تركي در تمام نواحي شمالي و شرقي و جنوبي شهرستان و فرهنگ كردي در برخي نواحي غرب آن است. در ٢٣ كيلومتري شمال شرقي شهر، روستاي بابا گرگر كؤهنه (قديمي) قرار دارد كه بر اثر زلزله ويران شده است. اين روستا با طبيعت سبز در دشت نسبتا وسيعي واقع گرديده كه توسط تپه ماهورهاي طبيعي احاطه شده است. بلوك اسفندآباد كه در گذشته آن را "قلمرو علي شكر بيگ" مي گفتند در غرب استان آزربايجاني همدان واقع شده و مركز حكومت آن در سابق روستاي قصلان-قاسيلان بوده است. (منطقه‌ عراق عجم آزربايجان به مركزيت همدان در دوره‌ي دولت تركي آزربايجاني آق‌ قويونلو به دلیل اعتبار بالای علي شكر بيگ بهارلو، يكي از سران و امراي مشهور طايفه بهارلو به نام قلمرو "عليشكر" ناميده شده است. بعد از قاراقويونلوها، در دوره آق قويونلوها، صفويان، زنديه و حتي افشاريه نيز در اغلب كتب تاريخي اين جنوبي ترين منطقه آزربايجان به نام علي شكر بيگ معروف بوده است. در تمام اين دوره، منطقه مذكور ترك نشين و بخشي از آزربايجان قديمي بود). معدن سنگ مرمري در اين ناحيه واقع شده بود كه تمام مرمرهاي قلعه حكومتي و مسجد دارالاحسان و اغلب عمارات و حمام هاي شهر سنندج از آن جا تامين مي شده اند. بلوك اسفندآباد در قديم داراي ٩٤ قريه بوده كه يكي از روستاهاي آن قريه باباگرگر است.

در اين محل چشمه‌هاي آهك‌ساز فراوان، برجستگي‌هايي به وجود آورده‌اند كه مشهورترين آنها "اژدها" با حدود ٣٠٠ متر طول ٥ متر ارتفاع و پهنايي بين ٤ تا ٧ متر نام دارد. هر اندازه ارتفاع آن افزايش يافته، پهناي شكاف آن نيز به علت رسوب‌گذاري جديد تنگ‌تر شده است. در شرق و شمال شرقي اژدها چند برجستگي در جهات مختلف، اما كوچكتر از آن وجود دارد كه محل شكاف خروج آب هنوز در وسط آن به چشم مي‌خورد. اين برجستگي‌هاي كوچكتر را دست‌هاي اژدها مي‌نامند. در چندين نقطه آب از شكاف زمين بيرون مي‌آيد و حفره‌هاي خروج گاز آن نيز فعال است. طعم آب آن شور و تلخ و گويا براي امراض سوداوي و جلدي مفيد است.

در فاصله دوكيلومتري اين محل و در مسير روستاهاي دلبران-تالپيران و قصلان-قاسيلان "زيارتگاه باباگرگر" منسوب به امامزاده سيد جلال الدين ديده مي شود كه به گفته اهالي از نوادگان امام باقر (ع) است. اين بقعه از ديدني‌هاي شهرستان قروه و امامزاده‌ي معتبري است كه در روستاي باباگرگر (گورگور) و در شهرستان قروه (قوروا) آزربايجان واقع شده است. امام زاده باباگرگر مکان مذهبي معتبري است كه به باوه گرگر نيز مشهور است.

مدفن اين امام زاده بر صخره سنگي بلندي حاصل از آب ها و گازهاي معدني ساخته شده است. مقبره امامزاده از چند بخش تشكيل يافته، اتاق اصلي و گنبدي شكل آن در بخش جنوبي و اتاق هاي ديگر در ضلع شرقي جاي دارد. ورودي بنا به صورت ديوارچيني از خشت و قلوه است و پوشش چوبي دارد و اتاق مقبره داراي گنبدي شلجمي است. در ساخت گنبد از سنگ هاي لاشه اي محلي روي پايه هاي خشتي و سنگي استفاده شده است. اين بقعه داراي تزئينات خاصي نيست. تاريخ دقيق ساخت بقعه مشخص نيست، ولي به نظر مي رسد كه پيش از دوره حاكميت دولت تركي-آزربايجاني قاجار و توسط معماران محلي ساخته شده باشد.

باباگرگر - دده قورقوت:

گرگر-قورقور يك كلمه تركيبي تركي است. در زبان تركي "قورQor " به معاني جرقه، شراره، اخگر، آتشپاره و .... است. (قورخانه به معني زرادخانه از همين ريشه است). همچنين "گورگورGürgür " به معاني آبشار و شعله، و "قورقورQurqur " نيز به معاني آواي درهم و بر هم، ظرف آهني براي نوشيدن آب، ناودان كوچك، قوطي آهني بيضي شكل، .... است. علاوه بر نام خود "گورگور"، اكثريت مطلق اسامي جغرافيايي پيرامون آن نيز اعم از روستا و رود و كوه و تپه و .... از جمله در غرب "آجي چاي"، در جنوب "اوچ بلاغ (اوچ بولاق)"، "قره خان بلاغ (قاراخان بولاق)"، "ديره‌كلو (ديره‌كلي)"، "قزلجه كند (قيزيلجا كند)"، و در شمال غربي "دوغان"، "باشلوجه (باشليجا)"، "قوچاق"، .... همه تركي است.

گرچه محتمل است كه نام "گورگور" و يا "قورقور" داراي معاني فوق الذكر بوده باشد، اما با اينهمه بعضي از اهالي ترك، در ادبيات فولكلوريك تركي و آزربايجاني و حتي محققين، باباگرگر را با "دده قورقوت" و بقعه باباگرگر را با مزار دده قورقوت يكي ميدانند. بويژه در ادبيات آشيقي تركي، مزارهاي با نام گرگربابا، به دده قورقوت انتساب داده مي شوند. در واقع مردم منطقه نيز، به اين بقعه شريف اعتقاد وافري دارند و در مورد اين سنگ كه به شكل اژدهاست، قول هاي مختلفي روايت شده است. "بابا گرگر" ترجمه و تلفظ فارسي "دده قورقوتDәdә Qorqut " تركي است. بنا بر يك نگرش، "قورخود" و يا "قورخوت" در زبان تركي به معني سهمناك، مهيب و انديشناك و از ريشه "قورخو" به معني ترس است و با تلقي مردم محلي از صخره بزرگ اژدها مانندي كه آرامگاه بر روي آن ساخته شده نيز هماهنگي كامل دارد. امروز در منطقه ترك نشين شمال خراسان-افشار يوردو- در شهرستان تركي بجنورد نيز محلي بنام "قورخود" وجود دارد.

يكي از محققين ايراني در باره مكانهاي با نام باباگورگور و ارتباط آن با دده قورقوت چنين مي گويد: "در نقل قولهايي كه از برخي از آشيقان ميشود، رواياتي مبني بر آنكه دده قورقود با پيغمبر اسلام ملاقات كرده و پس از ديدار با وي در راه بازگشت، دين اسلام را به طوايف ترك اوغوز آموخته است. آنگونه كه ما شنيده ايم در استانهاي "كرمانشاه" و خوزستان، همچنين در خاك عراق، مكانهايي با نامهايي مانند باباگورگور، باباغرغر و .... وجود دارند. نام اين اماكن با روايات نقل شده از آشيقان منطبق است و مي توان به همچو استنباطي رسيد كه دده قورقود در زمانه خود، شخصي مشهور بوده و در مسير خود به حجاز براي ديدار با پيغمبر اسلام، در محلهايي كه اتراق نموده نام خود را به يادگار گذارده است. اين محلها در راه آزربايجان، كرمانشاهان، خوزستان و عراق بوده و در يك مسير قرار دارند. باباگرگر و بابا غرغر، تلفظ فارسي و عربي دده قورقود است." (دده‌ قورقود داستانلارينين مضمونو و اونلارين يارانما- يازييا آلينما تاريخي، سميرا اعاشه‌طلب- ادبيات فارسي- دانشگاه علامه طباطبايي ) (٥)

افسانه دده قورقوت از آلتايهاي سيبري به تركستان و از تركستان به قفقاز و خاورميانه و از قفقاز و خاورميانه به سوي آناتولي و آسياي صغير و بين النهرين راهي طولاني طي نموده، حكايات آن در هر كدام از اين سرزمينها بارها و بارها از سوي توده هاي تورك خوانده شده است. با هر خوانش، متقابلا بخشهايي از بافت و رويدادهاي آن سرزمين را در خود جذب نموده و به واقع قورخوتي نو آفريده شده است. بدين ترتيب هر قورقوت در حالي كه ادامه دهنده قورقوت پيشين و غير از آن است، در عين حال خود او نيز است. افزون بر آن در دنياي تورك، روشن بينان خردمندي كه به حيات معنوي توده ها جهت ميداده اند از سوي خلق قورقوت ناميده شده اند. به همين سبب است كه در دنياي تورك، ما نه با يك دده قورقوت بلكه با سيستمي از دده قورقوتهاي معنوي-تباري مواجه ميشويم و باز به همين سبب است كه در مناطق مختلف دنياي تورك، از ازبكستان تا آنادولو و توركمان ائلي در عراق و بويژه در آزربايجان از دربند تا قروه (قوروا)، مزارهاي بسيار قورقوت مشاهده ميشود. تا قورقوت دربند و قروه (قوروا) آزربايجان، صدها قورقوت ديگر وجود داشته است و دده قورقوتي كه در كتاب دده قورقوت از آن نام برده ميشود نيز تنها يكي از آخرين نمايندگان سلسله قورقوتهاست. شخصيت و افسانه هاي دده قورقوت متعلق به دنياي توركي و دده قورقوت و افسانه هاي دده قورقوت ميراث مشترك همه خلقهاي تورك است. آنچه كه انحصارا به آزربايجان تعلق دارد گونه اي از آن يعني نسخه اي از كتاب دده قورقوت است كه بلاواسطه در آزربايجان (تركيه، قفقاز و ايران) شكل نهايي خويش را پيدا نموده و به تركي آزربايجان نگاشته شده است.

دنيز بولاغي: چشمه‌ آب معدني باباگرگر

در ١٨ كيلومتري‌ شمال‌ شرقي‌ شهرستان‌ قروه (قوروا)‌، در روستاي‌ باباگرگر، در فاصله چند صد متري اين مدفن چشمه‌اي‌ جوشان‌ هميشه‌ مي‌خروشد كه‌ به‌ آن‌ "دنگز" (دهنز، دكنز) مي‌گويند كه يكي از مهمترين چشمه هاي آب معدني آزربايجان (قرار گرفته در تركيب استان فعلي كردستان) است. "تنگيز" لغتي در تركي باستان به معناي رودخانه بزرگ، درياچه و دريا بوده، معادل آن در تركي نو، "دنيز" (در تركي چوواشي، "تنگير") ميباشد.

آب‌ اين‌ چشمه‌ كه از دل زمين مي جوشد،‌ در استخري‌ عميق‌ و مدور به‌ محيط ‌ ٢٠٠ متر جمع‌ مي‌شود و منظره جالبي ايجاد مي كند. رنگ‌ اين‌ آب به‌ علت‌ وجود املاح‌ معدني‌ به‌ ويژه‌ گوگرد در آن‌ مايل‌ به‌ سرخ‌ است‌ و در بعضي‌ مواقع‌ به‌ رنگ‌ زرد مايل‌ به‌ نارنجي ليمويي‌ در مي‌آيد. اين نوع آب ها از دسته آب هاي كلرو بيكربناته مخلوط گازدار و داراي طعم مخصوصي اند و در تركيب خود انيدريد كربنيك داشته و آرام بخش هستند و ظاهرا براي برخي بيماري هاي دستگاه گوارش مانند سوء تغذيه و نيز راشيتيسم‌ و درمان‌ تورم‌ امراض‌ سودايي‌ و پوستي‌ بسيار موثر اند. علاوه بر اينها چشمه آب تلخ پيرصالح در محدوده شهرستان بيجار (بايجار) براي درمان بيماريهاي رماتيسمي مفيد است.

اين چشمه مورد توجه اهالي محل و مسافران است و همه ساله افراد زيادي از ساير شهرستانها و استانهاي هم جوار براي درمان بيماريهاي پوستي و گوارشي به اين چشمه مراجعه مي كنند. چشمه‌ دنگيز و امامزاده‌ باباگرگر و برجستگي مربوط به اژدها در كنار آن‌، از مكان‌هاي‌ طبيعي‌ و تاريخي‌ و از قابليت‌هاي جهانگردي و زيارتي مناسب اين بخش از آزربايجان و فعلا يكي از جاذبه ها و تفرجگاه هاي مهم استان كردستان محسوب مي شود.

برخي از گورگورها و دنگزهاي ديگر:

در آزربايجان جنوبي، ديگر مناطق ترك نشين ايران، در بخش آزربايجاني شرق تركيه، و همچنين در ميان منطقه زيست دياسپوراي تركان آزربايجاني در عراق، مناطق بسياري با نام گورگور وجود دارند. از آن جمله اند:

گورگوربابا در كركوك, توركمان ائلي- عراق: گورگوربابا نام منطقه اي نفتي در آغوش تپه هاي جنوب غربي كركوك و نخستين منطقه نفتي كشف شده در عراق و يكي از بزرگترين آنها در جهان است. گورگوربابا به سبب وجود آتشي جاويدان (منگي اود، نار الازليه) كه كاملا در وسط منطقه نفتخيز قرار گرفته به دليل عظمت و حشمت اين آتش و شعله هايش كه يكي پس از ديگري سر مي كشند، شهره است. آتش هميشه روشن گورگوربابا از باد و باران و برف و سرما و طوفان متاثر نمي شود. و اين خصوصيات باعث شده اند كه مردم به اين آتش و منبع آن به چشم پديده اي مقدس بنگرند. روايت مي شود كه حتي چنگيز خان نيز در مقابل عظمت آتش گورگوربابا زانو زده و دعا نموده است. آتش جاويد گورگوربابا در ادبيات دياسپوراي تركان آزربايجاني عراق (توركمان) سمبل حسرت بي پايان است. يكي از مشهورترين نظيره ها براي اثر جاودانه شهريار، حيدربابا، در توركمان ائلي عراق و بنام "گورگوربابا" سروده شده است (٦).

در شرق تركيه: در نواحي آزربايجاني شرق تركيه، تپه هائي به نام گورگوربابا و گورگور وجود دارند.

در آزربايجان جنوبي:

گورگوردره و گورگور گدييي در ميشوداغ، گونئي: در ميشو داغ (كوههاي مشيو) شهرستان گونئي (شبستر ويا ارونق و انزاب) يك دره و يك گديك بنامهاي گورگور دره (دره طنين دار) و گورگور گدييي (پيچ گورگور) وجود دارند.

گورگور چاغلاياني (آبشار) خيياو چاي در ساوالان داغي: گورگور به آبشار واقع در مسير خييووچاي (رودخانه خياو) اطلاق ميشود كه در جنوب روستاي موئيل مشگين شهر و در ارتفاع ٢٦٠٠ متري از سطح دريا واقع است. بلندي آبشار حدود ١٢-١٠ متر بوده و از نظر حجم جريان قابل توجه ميباشد. حوضچه اي دايره اي شكل در محل ريزش آب ايجاد شده است. آبشار گورگور بعلت منظره جالب طبيعي و وجود ماهي قزل آلاي خال قرمز در رودخانه و حوضچه پايين دست و برخورداري از موهبت آبگرم معدني ملك سوئي (ملك سويو) و چشم اندازي از كوهستان ساوالان (ارتفاعات دلي آلي، آيقار، هرم و كسري) جذاب و ديدني است. آبشار گورگور ساوالان در حدود ١٢ متر ارتفاع و ٢٠٠ مترمربع محوطه گردشگاهي دارد و در يكي از زيباترين نقاط طبيعي استان يعني دامنه شمالي كوه ساوالان واقع شده است. دسترسي به آن تا دامنه‌هاي كوه با ماشين و بقيه با پاي پياده امكان‌پذير است. اين آبشار همراه با ديگر عناصر زيبا و بديع طبيعي مانند يخچالهاي دائمي، چشمه‌هاي آب گرم و آب معدني متعدد، و پوشش گياهي مصفا فضايي مناسب و دلپذير براي علاقه‌مندان زيبايي‌هاي طبيعت بوجود آورده و هر ساله هزاران نفر را جذب مي كند.

گورگور داغي در سوغورلو (٧) (تخت سليمان)، تيكان تپه (تكاب): ورقه تخت سليمان در چهار گوش تيكان تپه (تكاب) از استان آزربايجان غربي و زنجان واقع است. در اين حوزه كوهستاني كوهي بنام گورگور با ارتفاع ٢٩٠ متر وجود دارد.

درياچه دنگز در لارستان: در جنوب ايران و در حاشيه تنگه هرمز، در شمال لار درياچه اي با نام تركي دنگز وجود دارد كه يادگار سكونت تركان در قرون اوليه عهد اسلامي در اين مناطق است.

گئرچه‌يه هو!!!

زيرنويسها

١-قوروا (قروه، قروا، قوربا، ....): كلمه اي تركي به معني نهال نو، برگ تازه جوانه زده، همريشه با كلمه كؤرپه به همين معاني؛ نيز ظرفي چرمي براي حمل آب. قوروا به زبان مغولي به معني عدد سه است.
٢-تنگز: كلمه اي به تركي قديم و به معني دريا. معادل آن در تركي نو، دنيز ميباشد.
٣-تالپيران و يا دالبيران (دلبران، دلبرن، ....): كلمه اي تركي و به معني پرنده اي كه بال و پر مي زند. از ريشه تالپيماق-دالبيماق به معني بال و پر زدن پرنده.
٤-قاسيلان (قصلان، قسلن، ....): كلمه اي تركي به معني لرزنده و لرزان. از ريشه قاسيلماق به معني لرزيدن.
5-http://qorqud.blogspot.com/110658202972565597
6-http://kerkuk-az.blogspot.com/
٧-سوغورلو (سغورلوق، سوغورلوق، ....): نام قديمي و تركي تخت سليمان به معني محلي كه در آن سوغور فراوان مي باشد. سوغور به معني نوعي خرگوش است.

Sunday, March 18, 2012

اهميت استراتژيك شهرستانهاي آزربايجاني قروه (قوروا) و بيجار (بايجار)

مهران بهاري

٠٧ يئلين آي، ٢٠٠٥ (تويوق ايلي)

از وئبلاگ بيجار-قروه، وئبلاگي ويژه مناطق آزربايجاني و ترك نشين استان كردستان

http://bicar-qorve-az.blogspot.com/


سؤزوموز

سكوت احزاب و فعالان و شخصيتهاي سياسي و فرهنگي انساندوست، صلح طلب و دمكرات كرد در مقابل روند غيردمكراتيك و سعي تنشزاي افرطيون قوميتگراي كرد در آسيميلاسيون و كردسازي مناطق ترك نشين و آزربايجاني استانهاي كردستان و كرمانشاهان، تلاش براي استثمار منابع و ذخائر آنها و ادعاهاي ناسنجيده ارضي كردان ايراني و خارجي بر اين مناطق و ديگر مراكز جمعيتي تركنشين و آزربايجاني در استانهاي آزربايجان غربي و همدان و زنجان و آزربايجان شرقي، اعم از اينكه تحت تاثير سياست ارعاب قرار گرفته باشند و يا به خاطر مراعات بعضي ملاحظات باشد، بيش از هر زمان نامشروع، ناموجه و زيانبار است. وقت آن رسيده است كه بنام دوستي و همزيستي ملتهاي ساكن در ايران، همه احزاب سياسي و همه فعالان سياسي و فرهنگي و شخصيتها و روشنفكران مسئول و روشنبين كرد، يكصدا اين اعمال ضدانساني را محكوم كرده و بدين ترتيب فشار اجتماعي نيرومندي عليه قوميتگرائي بدوي و توسعه طلب دشمنان هر دو ملت كرد و ترك و براي جلوگيري از تكرار فجايع در آينده ايجاد نمايند.

قروه-قورواي آزربايجان (Ghourveh, Qorve, Qurveh, Qorveh, Gorveh, Ghorveh)

قوروا (قروه، قروا، قوربا، ....) كلمه اي تركي به معني نهال نو، برگ تازه جوانه زده، همريشه با كلمه معاصر كؤرپه؛ و نيز ظرفي چرمي براي حمل آب است. (قوروا به زبان مغولي به معني عدد سه است). در آزربايجان علاوه بر "قروه بهارلو" در استان فعلي كردستان، چند قروه ديگر نيز وجود دارند. از جمله:

١-قروه درجزين: در شهرستان رزن، استان آزربايجاني همدان
٢-قروه ابهر: روستاي قروه در دوازده كيلومتري شهرستان ابهر در كنار جاده ترانزيت زنجان به تهران، كه به لحاظ مسجد جامع تاريخي خود اهميت دارد
٣-قروه سنقر: در جنوب شهر سنقر در شهرستان آزربايجاني سنقر در استان فعلي كرمانشاهان

شهرستان قروه يكي از شهرستانهاي آزربايجاني استان كردستان است. اين شهرستان از شمال به شهرستان آزربايجاني بيجار (١) و از شرق و جنوب شرقي به استان آزربايجاني همدان، از جنوب و از غرب به شهرستان آزربايجاني سنقر (٢) و شهرستان كردستاني سنندج محدود است. شهرهاي شهرستان قروه عبارت از قروه، دهگلان، سريش آباد، دزج (٣) و دلبران (٤) ميباشد. قروه مانند ديگر مناطق آزربايجان شهري سردسير در شمال غربي همدان و بر سر راه همدان بوده و در ٩٠ كيلومتري شرق مركز استان سنندج در دشتي وسيع قرار دارد. قرار گرفتن‌ در مسير راه‌ ارتباطي‌ شرق‌ به‌ غرب‌ در طول جادة سنندج به طرف همدان سبب‌ توسعه‌ ‌و آبادي‌ قروه شده است. عوامل‌ موثر در پيدايش‌ اين‌ شهر، چشمه‌ هاي جوشان‌ آب معدني و گرم (قاينارجا، ايسسي سو و ايليجالار) در شمال‌ آن، رودهاي‌ متعدد و دشت‌ حاصل‌خيزي‌ است كه امروز هم آنرا به يكي از مراكز توريستي آزربايجان تبديل نموده اند. رودخانه هاي معروف اين شهرستان "آجي چاي"، "ازون" (اوزون) و "طهماسب قلي" (تايماز قولو) كه آب آنها وارد رود بزرگ قزل اوزن مي شود هستند.

مركز حكومت اين شهر در گذشته روستاي قصلان (٥) بوده است. (بلوك اسفندآباد كه در گذشته آن را "قلمرو علي شكر بيگ" مي گفتند در غرب استان آزربايجاني همدان واقع شده و مركز حكومت آن در سابق روستاي قصلان-قاسيلان بوده است. منطقه‌ عراق عجم آزربايجان به مركزيت همدان در دوره‌ي دولت تركي آزربايجاني آق‌ قويونلو به دلیل اعتبار بالای علي شكر بيگ بهارلو، يكي از سران و امراي مشهور طايفه بهارلو به نام قلمرو "عليشكر" ناميده شده است. بعد از قاراقويونلوها، در دوره آق قويونلوها، صفويان، زنديه و حتي افشاريه نيز در اغلب كتب تاريخي اين جنوبي ترين منطقه آزربايجان به نام علي شكر بيگ معروف بوده است. در تمام اين دوره، منطقه مذكور ترك نشين و بخشي از آزربايجان قديمي بود).

فرهنگ مردم بومي شهرستان قروه، همانند نواحي مجاور شرقي آن در استان همدان، تركي است و ارتباط با همدان موجب پايداري فرهنگ تركي آن ميشود. در واقع اين بخش از آزربايجان و ادامه آن در استانهاي همدان و مركزي، از پايه هاي اصلي زبان، فرهنگ و موسيقي تركي در شمال غرب ايران بشمار ميرود. (براي خواندن گفتگوئي با عاشق رضا فطري از روستاي تراقيه (٦) قروه (قوروا) به گفت و گو با عاشق حق رضا فطري - وبلاگ همدان-آزربايجان مراجعه كنيد) (٧). از طرف ديگر، تابع تشكيلات اداري استان كردستان شدن و مهاجرت روزافزون كردان به آن باعث شده است كه در ده هه هاي اخير، در قسمتهائي از غرب شهرستان همزيستي فرهنگي تركي و كردي بوجود آيد.

اهميت استراتژيك شهرستانهاي آزربايجاني قروه (قوروا) و بيجار (بايجار)

١-منابع زيرزميني (طلا، معادن بيشمار ديگر): شهرستان قروه آزربايجان - كه امروزه در تركيب استان كردستان قرار داده شده - با داشتن معادن فراوان فلزي و سنگهاي تزئيني و ساختماني اطرافش، از مهمترين قطبهاي معدني آزربايجان و ايران و تامين كننده سنگهاي ساختماني منطقه و كشور مي باشد. قروه در استان كردستان نيز مهمترين قطب معدني بشمار مي آيد.

٢-كشاورزي: شهرستان قروه آزربايجان - كه فعلا در تركيب استان كردستان قرار دارد- منطقه اي مستعد و يكي از مهمترين قطبهاي كشاورزي آزربايجان است. درآمد مردم از كشاورزي و تا حدودي دامداري تامين مي شود و اين خود موجب تمركز جمعيت در روستاهاي قروه شده است. قروه در استان كردستان نيز قطب كشاورزي بشمار ميرود.

٣-توريستي: قروه آزربايجان - كه فعلا در تركيب استان كردستان قرار دارد- به دليل شرايط خاص زمين ساختي و چشمه هاي آب گرم و معدني خود، مورد توجه مسافرين و گردشگران است. از مراكز ديدني اين بخش از آزربايجان، ميتوان به پل فرهادآباد، مقبره‌ شيداي‌ نازار، بقعه‌ باباگرگر (باباقورقور - دده قورقوت)، حمام‌ قصلان (قاسيلان)‌، و آثار صخره‌اي‌ فرهادتاش (فرهاد داشي)‌، چشمه‌ وينسار و باباگرگر (باباقورقور - دده قورقوت) اشاره نمود. همه اين مناطق، آزربايجاني و ترك نشين ميباشند.

٤-بقعه باباگرگر (باباقورقور- دده قورقوت): در ٢٣ كيلومتري شمال شرقي شهر (بلوك اسفندآباد سابق)، در دشتي فراخ روستاي بابا گرگر كهنه (قديمي) قرار دارد كه بر اثر زلزله ويران شده است. در اين روستا چشمه هميشه جوشان شفابخشي بنام تنگز (١١) وجود دارد. در فاصله دو كيلومتري اين محل و در مسير روستاهاي قصلان (قاسيلان) و دلبران (دالبيران)، زيارتگاه باباگرگر (دده قورقوت) ديده ميشود كه منسوب به امامزاده سيد جلال الدين (به گفته اهالي از نوادگان امام باقر) و در ادبيات آشيقي تركي منتسب به دده قورقوت ميباشد.

٥-فرش بافي: شهرستان قروه (قوروا) مانند شهرستان بيجار (بايجار) و شهرستان سنقر (سونقور) يكي از مراكز عمده و مهم قاليبافي آزربايجاني و فرش ترك ميباشند. همانگونه كه فرش تركي در كل ايران به نادرستي به نام فرش فارسي-پرشين به جهانيان تقديم ميشود، متاسفانه فرش و ديگر صنايع دستي تركهاي استان كردستان و مناطق آزربايجاني قرار داده شده در آن نيز، در تمام منابع داخلي و خارجي از سوي مليتگرايان فارس و كرد و مقامهاي استاني و كشوري، به غلط به صورت فرش كردستاني و يا كردي تقديم ميگردند.

٦-گنجينه نامهاي تركي جغرافيائي: شهرستان قروه (قوروا) مانند شهرستان ديگر آزربايجاني بيجار (بايجار) و عموما همه كردستان، گنجينه نامهاي باستاني و اصيل جغرافيائي تركي در ايران است. بسياري از اين نامها مربوط به طوائف و گروههاي باستاني تركي ساكن در اين مناطق اند: آختاتار (آغ تاتار)، جان باغي (چان باغي)، قوري چاي (قورو چاي)، گوجه كند (گؤيجه كند)، گزل قايه (قيزيل قايا)، گيلكلو (گيله‌كلي)، چمقلو (چوماقلي)، قشلاق (قيشلاق)، قرآغل (قارا آغيل)، اوج بلاغ (اوچ بولاق)، بايتمر (باي دمير)، يمق (ياماق)، قزلجه كند (قيزيلجا كند)، مالوجه (ماليجا)، علي وردي كريم آباد (علي وئردي)، يكه چاي (يئكه چاي)، يالقوز آغاج (يالقيز آغاج)، باباگرگر (دده قورقوت)، باغلوجه (باغليجا)، بهارلو (باهارلي)، داش كسن (داش كسه‌ن)، قوجاق، قصلان (قاسيلان)، باشماق، شاه قلي (شاه قولو)، چاغر بلاغ (چاغير بولاق)، قره بلاغ (قارابولاق)، شاه بلاغي (شاه بولاغي)، نياز بلاغ (نيياز بولاق)، قاملو (قاملي)، قره بلاغ (قارابولاق) خان، آق داغ، ساري گونئي، ...

زيرنويسها:

(١)-بايجار (بيجار، بيجر): كلمه اي تركي و يا مغولي-تركي برگرفته از نام يكي از فرماندهان دوره امپراتوري تركي سلجوقي در اين منطقه از آزربايجان و به معني شخص قدرتمند و ثروتمند است
(٢)-سونقور (سنقر، سونقار، ....): كلمه اي تركي برگرفته از نام يكي از فرماندهان دوره امپراتوري تركي سلجوقي در اين منطقه از آزربايجان و به معني نوعي باز و عقاب درشت و نيرومند است.
(٣)-ديزه‌ج: از ريشه "تيز"-"ديز" به معني جاي بلند و مرتفع. به گفته محمود كاشغري اين كلمه تركي به صورت "دز"، "دژ" به زبان فارسي داخل شده است.
(٤)-تالپيران و يا دالبيران (دلبران): كلمه اي تركي و به معني پرنده اي كه بال و پر مي زند. از ريشه تالپيرماق-دالبيرماق به معني بال و پر زدن پرنده است.
(٥)-قاسيلان ( قصلان، قسلن، ....): كلمه اي تركي به معني لرزنده و لرزان. از ريشه قاسيلماق به معني بشدت لرزيدن است.
(٦)-تورا قايا: صخره محافظ. قايا به معني صخره و تورا به معني هر چيزي كه در پشت آن بتوان پناه گرفت (سپر، ديوار، قلعه، استحكامات، حصار، صخره،.... )
(7)-http://hemedan-az.blogspot.com/
(٨)-تنگز: كلمه اي به تركي قديم و به معني دريا. معادل آن در تركي نو دنيز ميباشد.

فرامين كريمخان زند و علی مراد خان زند: قلمرو عليشكر (همدان، ساوه، اراك، يك دوم كردستان، يك سوم كرمانشاه،...) و قراباغ و شيروان و گنجه و نخجوان جز ولايت آزربايجان است

مئهران باهارلي- ٢٠١٠




در عصر زنديه فرمانهائي از دو فرمانرواي اين سلسله يعني كريم خان و علي مرادخان وجود دارد كه در آنها آزاديهاي مسيحيان و مبلغين آنها را تأمين مي‏شود. اين فرمانها پس از آن صادر شده اند كه "عمدة المسيحية پادري فرنسيه حكيم" نزد كريم خان و "عمدة المسيحيه پادري اورانوس حكيم" به حضور علي مرادخان رسيده و خواستار آزادي "پادريان فرنگيان و خليفها در ممالك محروسه" و اينكه "در هر كجا كه خواسته باشند توقّف و سكني كرده، هر يك از ارامنه و عيسويان و اولاد ايشان كه خواسته باشد نزد ايشان آمد و شد كرده، تعليم گيرند" گرديده اند. در فرمان کریم خان زند به تاريخ ١١٧٧ ه.ق. ١٧٦٣ ميلادي در باره مسيحيان ممالك محروسه ايران، مراكز سكونتي مسيحيان اروپايي (فرنگيه) در آزربايجان نيز نشان داده ميشوند. وي در جمله اي از فرمان خود ولايت آزربايجان را چنين تعريف مي كند: "ولايت آزربايجان از شيروان و قره باغ و دارالسلطنه تبريز و گنجه و نخجوان و قلمرو عليشكر". فرمان علی مراد خان نيز مانند فرمان كريم خان زند و در فرمتي كاملا مشابه، راجع‏ به اقامتگاه نمایندگان مذهبی و خلفای مسیحی و سوداگران به حکام‏ و بیگلربیگیان سرتاسر کشور صادر شده که تا حد امکان تحصیلات لازم‏ را معمول داشته و رضایت خاطر نامبردگان را فراهم سازند. اين فرمان در نشريه بررسی های تاریخی وابسته به نشريه ستاد بزرگ ارتشتاران- كميته تاريخ نظامي در سال ١٣٤٦ منتشر شده است.

اهميت اين دو فرمان يكي نيز در آن است كه حدود قلمرو شمال و جنوب آزربايجان را به وضوح بيان مي كنند و بنابراين از دو جهت در تاريخ آزربايجان سياسي –اداري داراي اهميت اند:

الف- در اين فرمانها علاوه بر دارالسلطنه تبريز، در شمال صراحتا مناطق "شيروان، قره باغ، گنجه و نخجوان" يعني تقريبا همه جمهوري آزربايجان و يا قفقاز جنوبي نيز به صورت جزئي از واحد سياسي-اداري آزربايجان و بخشي از ولايت آزربايجان شمرده شده اند. واقعيتي كه همواره از سوي قوميتگرايان افراطي فارس، پان ايرانيستها و بسياري از مراكز سياسي و تبليغاتي وابسته به دولت ايران انكار مي شود.

ب-در اين دو فرمان در جنوب علاوه بر دارالسلطنه تبريز، "قلمرو عليشكر" نيز جزء واحد سياسي-اداري آزربايجان شمرده شده است. اين اشاره نيز بر حدود جنوبي آزربايجان در عراق عجم پرتو افكني مي كند و يك بار ديگر تائيد مي نمايد كه در گذشته علاوه بر ساوه و اراك و همدان يعني تقريبا كل استانهاي مركزي و همدان و بخشهائي از استانهاي تهران و قم فعلي، نيمي از استانهاي كردستان و لرستان و يك سوم استان كرمانشاهان فعلي نيز داخل در حدود ولايت آزربايجان و يا آزربايجان سياسي-اداري بوده اند. .

منطقه‌ عراق عجم آزربايجان به مركزيت همدان در دوره‌ي دولت تركي آزربايجاني آق‌ قويونلو به دلیل اعتبار بالای علي شكر بيگ بهارلو، يكي از سران و امراي مشهور طايفه بهارلو به نام قلمرو "عليشكر" ناميده شده است. بعد از قاراقويونلوها، در دوره آق قويونلوها، صفويان، زنديه و حتي افشاريه نيز در اغلب كتب تاريخي اين جنوبي ترين منطقه آزربايجان به نام علي شكر بيگ معروف بوده است. در تمام اين دوره، منطقه مذكور ترك نشين و بخشي از آزربايجان قديمي بود. بلوك اسفندآباد كه در گذشته آن را "قلمرو علي شكر بيگ" مي گفتند در غرب استان آزربايجاني همدان واقع شده و مركز حكومت آن در سابق روستاي قصلان-قاسيلان بوده است. اين منطقه با انتزاع از استانهاي آزربايجاني مجاور، در تقسيمات فعلي كشور در داخل استان كردستان قرار داده شده است.

فرمان دولتی کریمخان زند

فرمان تعالی شد

آنکه در این اوان عمدة المسیحیه پادری فرنسیه حکیم وارد حضور و بعرض رسانید که بموجب ارقام سلاطین جنت مقام صفویه انار اللّه برهانهم، همیشه پادریان فرنگیان و خلیفها در ممالک محروسه ایران خانه و جا و مکان داشته هر یک برسم و آئین خویش بعبادت مشغول و تجار و سوداگران این طایفه بتجارت قیام و عشور و متوجهات حسابی خود را مهمسازی عمال خیریت اعمال دیوان مینموده اند، مشروط بر اینکه احدی از آنها مرتکب امری که خلاف ملت مقدس اثنی عشر علیهم صلوات اللّه الملک الاکبر باشد بحسب ظاهر نکرده، احدی را هم با ایشان رجوعی نباشد. و هرگاه جماعت ارامنه بآنها ضرر و نقصانی رسانيده بخلاف حساب متعرض احوال آنها شوند، بعد از ثبوت آن آنها را ترجمان نمایند و پادریان کرملیان دونيكان و جزويت و گنجوخي و آگوستن و غیره که در ولایت آذربایجان از شیروان و قراباغ و دارالسلطنه تبریز و گنجه و نخجوان و قلمرو علیشکر، دارالسلطنه اصفهان و الکاء فارس از شیراز و بندرعباس و سایر ممالک محروسه می‌باشند و در هرجا که خواسته باشند توقف و سکنی کرده، هر یک از ارامنه و عیسویان و اولاد ایشان که خواسته باشند نزد ایشان آمدوشد کرده، تعلیم بگريند و درس بخوانند، نیز ممانعت نکرده چنانچه جماعت مذکوره اموات خود را در مقامی که بجهت مدفون آنها تعیین می‌نمایند بدستور و سنن دین خود برده و دفن نمایند، عایق و مانعی جهت آنها نباشد، و امداد و اعانت لازمه در باره آنها به عمل آمده، احدی نسبت به ایشان ظلم و ستم ننماید. و در خصوص صدق ادعایات و عرض خود ارقام مذکوره را بنظر رسانند. لهذا عالیجاهان بیگلربیگیان عظام و حکام گرام و غیره عمال ولایت محروسه در خصوص امور مذکوره بنحویکه حسب الارقام سلاطین بشروط مذکوره مقرر شده از آنقرار معمول و عشور متوجهات حسابی تجار و سوداگران را باز یافت و تخلف از فرموده مبارک جایز نداشته مراعات ایشان را منظور دارند و در عهده شناسند.

تحریرا فی شهرشوال المکرم سنه ۱۱۷۷ (١٧٦٣)

فرمان علی مراد خان زند

حکم والا شد

آنکه در این اوان عمدة المسیحیه پادری اوانوس حکیم‏ وارد حضور و بعرض والا رسانید که بموجب ارقام سلاطین جنت مكان؟ صفویه‏ انار اللّه براهینهم، همیشه پادریان فرنگیان و خلیفها در ممالک محروسه‏ ایران جا و مکان داشته هر یک برسم و آئین خویش بعبادت مشغول و تجار و سوداگران این طایفه بتجارت قیام و عشور و متوجهات حسابی خود را مهمسازی عمال خیریت اعمال دیوان مینموده‏اند، مشروط بر اینکه احدی‏ از آنها مرتکب امری که خلاف ملت؟ مقدس اثنی عشر علیهم صلوات اللّه الملک الاکبر باشد بحسب ظاهر نگردیده، احدی را هم با ایشان رجوعی نباشد. و هرگاه‏ جماعت ارامنه بآنها ضرر و نقصانی برساند بخلاف حساب متعرض احوال آنها شوند، بعد از ثبوت آن آنها را ترجمان نمایند و پادریان کرملیان‏ دو نیکان و جزونت و کنحوجی و اکوستن و غیره که از ولایت‏ آذربایجان از شیروان و قراباغ و دار السلطنه تبریز و گنجه و نخجوان و قلمرو عليشكر؛ و دار السلطنه اصفهان و الکاء فارس از شیراز و بندرعباس‏ و سایر ممالک محروسه میباشند و در هرجا که خواسته باشند توقف و سکنی کرده هر یک از ارامنه و عیسویان و اولاد ایشان که خواسته باشند نزد ایشان آمدوشد کرده تعلیم گیرند و درس بخوانند نیز ممانعت نکرده‏ چنانچه جماعت مزبوره اموات خود را در مقامی که بجهة مدفون آنها تعیین‏ مینمایند بدستور و آئین دین خود برده و دفن نمایند عایق و مانعی جهت آنها نباشد و امداد و اعانت لازمه در باره آنها به عمل آمده احدی نسبت به ایشان‏ ظلم و ستم ننماید. و در خصوص صدق ادعا و عرض خود ارقام مذکوره را بنظر رسانند. لهذا عالیجاهان بیگلربیگیان عظام و حکام گرام و عمال‏ ولایت محروسه در خصوص امر مذکوره بنحویکه حسب الارقام سلاطین‏ مراد مذکوره مقرر شده از آنقرار معمول و عشور متوجهات حسابی تجار و سوداگران را باز یافت و تخلف از فرموده جایز ندارند و در عهده شناسند.

تحریرا فی شهر جمادی الثانی سنه *١١١٥ (در اصل سند نشريه ستاد بزرگ ارتشتاران اينگونه آمده است. احتمالا اشتباه چاپي است و مي بايد ١١٩٥ و يا بعد از آن باشد)

منابع:

١-(فرمان عليمرادخان): اسناد و مکاتبات تاریخی: فرمان علی مرادخان (٢ صفحه - از ١٥١ تا ١٥٢). نشريه بررسیهای تاریخی - دی ١٣٤٦ - شماره ١١ . نويسنده: مفخم، محسن (وابسته به : نشريه ستاد بزرگ ارتشتاران- كميته تاريخ نظامي. دو ماهنامه بررسی های تاریخی، تاريخ و تحقيقات ايرانشناسي، قطع : کتابی. هيئت رئيسه افتخاري: تيمسار سپهبد اسدالله صنيعي، تيمسار فريدون جم، دكتر عاليخاني. هيئت مديره: تيمسار سپهبد غلامرضا ازهاري، تيمسار سپهبد علي كريملو، تيمسار سرلشگرحسين رستگار نامدار. هيئت تحريريه: آقاي دكتر خانبابا بياني، دكتر عباس زرياب خوئي، سيدمحمد تقي مصطفوي، سرهنگ دكتر جهانگير قائم مقامي)؛ و شماره ٤-٣ ص ٣٦٦-٣٦٥
٢-(فرمان كريمخان): شماره سند: ٢٢، تاريخ: شهر شوال المكرم، سنه ١١٧٧، فرستنده: كريم خان زند، موضوع: در باره آزادي مسيحيان در ممالك محروسه. اسنادي از روابط ايران با منطقه قفقاز، تاليف دايره اداره انتشار اسناد- تهران، وزارت امور خارجه، موسسه چاپ و انتشارات، ١٣٧٢، چاپ اول
٣-تاريخ آرتساخ (قراباغ)- از ديرباز تا ١٩٩١- تاليف اديك باغداساريان (ا. گرمانيك)- تهران ١٣٨٠- ص ١٤٤
٤-قائم مقامي، جهانگير، يكصد و پنجاه سند تاريخي از جلايريان تا پهلوي، تهران، چاپخانه ارتش، ١٣٤٨.
٥-آزه‌ربايجانˊين تاريخ و مده‌نييه‌تينين بورژووا ساختالاشديريجيلارينا قارشي. پروفئسور شٶوكه‌ت تاقييئوا٬ باكي. ١٩٧٨
٦-دانشنامه اسلام-ماده بهارلو
٧-آزربايجان در ادوار مختلف تاريخي، دكتر محمد خالقي مقدم ـ نشريه موج ‌بيداري، سه‌شنبه ٢ مرداد ١٣٨٦ ش ١٠٤
٨-قراقويونلوها، فاروق سومر، ترجمه دكتر وهاب ولي، انتشارات موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي- تهران- ١٣٦٩

توضيحات:

پادري: از واژه پادرئ در زبان لاتين اخذ شده و منظور ميسيونرهاي مسيحي پروتستاني که از طريق کمپاني هند شرقي و دولت بريتانيا حمايت مي‌شدند است.

علی‌مرادخان زند: پنجمین پادشاه دودمان زند ایران و جانشین صادق‌خان زند بود. وي كه خواهر زاده كريمخان زند بود براي بار دوم از سال ١١٩٦ تا ١١٩٩ (۳ سال) سلطنت کرد و در اين سال درگذشت. علی‌مرادخان زند در آغاز بر اصفهان فرمان می‌راند اما توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت شیراز دست یابد.

عراق عجم: در مقابل عراق عرب ويا قسمت سفلاي بين النهرين نامي است كه از دوره امپراتوري توركي سلجوقي جايگزين نام جبال و يا ايالت جبال سابق و يا ناحيه اي كه يونانيان آنرا ماد مي ناميده اند شده است. هرچند مفهوم عراق عجم در گذشته براي ناميدن سرزمين وسيعي در ايران مركزي بكار رفته بود، با اينهمه اين نام در برهه هائي از زمان قسمتي از آزربايجان قديمي در شمال غرب ايران را نيز شامل مي شده است، يعني در مناطقي بين دو مفهوم آزربايجان و عراق عجم همپوشاني بوده است. به عبارت ديگر در برخي از برهه هاي زماني بخشهاي جنوبي آزربايجان، علاوه بر داشتن نام آزربايجان، به همراه ديگر بخشهاي ايران مركزي يكجا عراق عجم نيز ناميده مي شده است و در مقاطع زماني ديگر، حدود عراق عجم از جنوب منطقه همدان يعني از خارج آزربايجان شروع مي شده است. بخشهائي از آزربايجان كه عراق عجم گفته مي شد خود در دوره هاي گوناگون متغير بوده و در گسترده ترين حالت خود، مناطق آزربايجاني منطبق بر استانهاي فعلي زنجان و قزوين (خمسه آزربايجان) و همدان و استانهاي مركزي (اراك يا عراق) و قم و تهران و نواحي شرقي استانهاي كردستان و كرمانشاهان را شامل مي‌شده است. حوزه عراق عجم (يعني عراق غير عرب) آزربايجان، از زمان قديم ترك نشين بود و همگي تركان اين مناطق همواره استقلال فرهنگي، زباني و هويتي تركي خود را نسبت به بخشهاي غيرآزربايجاني عراق عجم حفظ كرده بودند.

قلمرو عليشكر: منطقه‌ عراق عجم آزربايجان به مركزيت همدان بعدها در دوره‌ي دولت تركي آزربايجاني آق‌ قويونلو به دلیل اعتبار بالای علي شكر بيگ بهارلو، يكي از سران و امراي مشهور طايفه بهارلو به نام قلمرو "عليشكر" ناميده شده است. بعد از قاراقويونلوها، در دوره آق قويونلوها، صفويان، زنديه و حتي افشاريه نيز در اغلب كتب تاريخي اين جنوبي ترين منطقه آزربايجان به نام علي شكر بيگ معروف بوده است. در تمام اين دوره، منطقه مذكور ترك نشين و بخشي از آزربايجان قديمي بود.

بهارلوها از اركان و تكيه گاههاي اصلي امپراطوري تركي آزربايجاني قاراقويونلو بودند. نام اين طايفه از نام قلعه بهار (شهر بهار كنوني) واقع در استانِ آزربايجاني همدان گرفته شده است. سرزمين اصلي اين طايفه، منطقه همدان بود. یکی از مهم‌ترین و برجسته‌ترین افراد بهارلو در سده ٩ هجري قمري، علی شکربیگ بهارلو فرزند بایرام‌ قارا بیگ از ملازمان نزدیک جهانشاه ابوالمظفر قاراقویونلو بود که بر تمام امیرزادگان تورکمان برتری یافت. وی سالها تمامی سرزمین همدان، کردستان، لرستان و سراسر خوزستان را در تصرف خویش داشت. پس از وی نیز پسرش پیرعلی رئیس ایل در همدان به سر می‌برد.

همدان در دوره توركمانان آق ‌قويونلو تابع حوزه حكمراني علي شكر بود. حوزه علي شكر به مركزيت منطقه همدان به نوبه خود در غرب شامل يك سوم شرقي كرمانشاهان تا ساحل رودخانه قره‌ سو، نيمي از كردستان و لرستان مي شد. حدود شرقي قلمرو علي شكر آزربايجان، تا ساوه در استان مركزي را شامل مي گرديد. بلوكات ساوه در سالهاي نخستين امپراتوري تركي-آزربايجاني صفويه، جزو قلمرو علي شكر و يكي از قلمروهاي استقرار ايلات وابسته به نهاد حكومت صفويه (تركان قزلباش و بعدها شاهسون ها) گرديد. قلمرو علي شكر بعدها به خاك دولت عثماني ملحق شد، اما در سال ٩٠٨ هجري قمري با چيرگي نيروهاي دولت تركي آزربايجاني صفويه بر سلطان مراد عثماني، شهر همدان آزربايجان، والي نشين منطقه مذكور بدست قزلباشها افتاد.

Thursday, March 15, 2012

بخشهاي ترك نشين و آزربايجاني استانهاي كردستان و كرمانشاه

مهران بهاري

٠٧ يئلين آي، ٢٠٠٥ (تويوق ايلي)

از وئبلاگ بيجار-قروه، وئبلاگي ويژه مناطق آزربايجاني و ترك نشين استان كردستان

http://bicar-qorve-az.blogspot.com/
http://sonqur-az.blogspot.com/



سؤزوموز

يكي از استانهايي كه بخشهاي عظيمي از منطقه ترك نشين شمال غرب كشور در آن استان قرار داده شده است، استان كردستان است. مناطق ترك نشين و بخشهاي آزربايجاني در استان كردستان، اساسا در دشتهاي گسترده منطقه شرقي و شمال شرقي آن، شامل بخش عمده دو شهرستان بيجار (١) و قروه (٢) و بخشهاي كوچكي از شمال شهرستانهاي سقز (٣) و ديواندره ميباشد. اين نواحي از ديرباز تركنشين، ادامه و بخشي از ناحيه پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور و جزئي از آزربايجان ائتنيك و يا آزربايجان جنوبي ميباشند كه در اثر بازي با تقسيمات اداري توسط مرزهاي استاني، از مناطق مجاور تركنشين در استانهاي همسايه آزربايجاني (آزربايجان غربي، زنجان و همدان) جدا شده و در داخل استان جديد التاسيس كردستان قرار داده شده اند.

امروزه اقلا يك چهارم تا يك سوم اراضي استان كردستان را نواحي ترك نشين و آزربايجاني مذكور تشكيل ميدهد. اكثريت مطلق شهرستان بيجار ترك نشين و از ديرباز متعلق به آزربايجان تاريخي است. شهرستان قروه نيز با جدا كردن دهها مركز جمعيتي ترك نشين از آزربايجان تاريخي و الحاق آن به استان كردستان بوجود آمده است. در استان مجاور كرمانشاه، شهرستان ترك نشين و آزربايجاني سنقر (٤)دچار همين عاقبت شده است. در دهه هاي اخير اين شهرستانهاي آزربايجاني، با هجوم مهاجرتي كردان ايراني و عراقي مواجه شده و در غرب آنها اقليت كوچك اما در حال افزايش كردي بوجود آمده است.

در استان هاي كرمانشاه و كردستان علاوه بر مناطق فعلا ترك نشين و آزربايجاني مذكور، دو گروه ديگر مراكز جمعيتي ترك نيز وجود دارند:

الف- مراكزي كه به صورت جزاير منفرد زباني و پراكنده ترك نشين، در دريايي از همكشوريهاي كرد و لر و لك قرار دارند. اينگونه جزاير زباني تركي علاوه بر سه شهرستان فوق، در ديگر شهرستانهاي استانهاي كرمانشاه و كردستان نيز يافت ميشوند.

ب- مناطق سابقا ترك نشين كه به مروز زمان و با مهاجرت كردان تازه وارد و خروج تركان بومي به ديگر مناطق، و گسترش ناحيه كردنشين و نيز تغيير زبان اهالي از تركي به كردي به صورت كردنشين در آمده و به طور تقريبي قسمت شرقي خط سقز -ديواندره-سنندج را شامل است. امروزه اسامي تركي جغرافيائي باقيمانده در كردستان استان كه نزديك به ٨٠- ٩٠ در صد اسامي جغرافيائي اين استان را شامل ميشود، تنها يادگار حضور خلق ترك در اين مناطق آزربايجاني سابقا تركنشين است.

داستان تكراري: تجزيه ارضي آزربايجان، بحران هويت تركي

قوميتگرائي فارسي و استعمارگران غربي براي تسهيل نمودن امر ريشه كن كردن هويت تركي و توده ترك در شمال غرب كشور، از يك طرف ايالت و يا مملكت محروسه آزربايجان دوران قاجار و توده واحد و به هم پيوسته ترك در شمال غرب كشور را در ١٣ استان جدا از هم و همه مستقيما وابسته به مركز تجزيه نموده اند و از طرف ديگر گروههاي پراكنده خلق واحد ترك در ايران را بر حسب منطقه جغرافيائي، وابستگي طائفه اي، مذهبي و يا لهجه اي به صورت اقوام جداگانه نشان داده و تثبيت كرده اند. ميبايد اعتراف نمود كه اين دو تدبير از موثرترين و موفقترين توطئه ها در تجزيه، زدودن هويت تركي و از بين بردن همبستگي ملي خلق ترك در آزربايجان و ايران بوده است. و بر اين مبناست كه امروزه ما از يك طرف شاهد بوجود آمدن استانها و شهرستانها و بخشهاي ترك نشين در شمال غرب كشور، بيگانه و رقيب با يكديگر اما همه بدون دارا بودن هويت واحد و مشترك ارضي آزربايجاني ميباشيم و از سوي ديگر شاهد گروههاي جداسر ترك زبان در سراسر ايران هستيم كه هر كدام هويتهاي ائتنيكي مصنوعي تقديم شده به ايشان از طرف پان ايرانيستها و استعمارگران غربي را با صافدلي تمام و جان و دل پذيرفته اند. تلختر آنكه بسياري از نخبگان ترك نيز فريفته اين توطئه ها شده اند و در راستاي سياست تجزيه ملت ترك در ايران با حرارت تمام از هويتهاي مصنوعي اي مانند "ملت آزربايجان" و "قوم قشقائي" و ... سخن ميرانند.

فعالين آزربايجاني بيخبر از آزربايجان

بسياري از گروههاي افراطي مليگراي كرد و فارس، شامل روشنفكران، سياسيون، روحانيون، دانشجويان، و مقامات دولتي محلي و استاني و كشوري در بسيجي همگاني به ادعاهاي ارضي خود بر مناطق غيركردي ترك نشين استانهاي آزربايجاني و خود استان كردستان از جمله شهرستانهاي بيجار، قروه و سنقر و حتي همدان شدت بخشيده و به سرعت در حال گسترش محدوده كردنشين و تثبيت هويت كردي و تغيير تركيب جمعيتي مناطق ترك نشين و آزربايجاني باقي مانده در استان كردستان و كرمانشاهان ميباشند. آنها در اين راستا كوشش فراواني در انكار و سرپوش گذاردن بر هويت و توده ترك در اين استان داشته، بايكوتي بسيار گسترده در باره عنصر تركي در اين استان اعمال مينمايند. در حاليكه بيش از يك سوم خاك استان كردستان را مناطق ترك نشين و آزربايجاني تشكيل ميدهند در هيچكدام از بررسيهاي زبان و فولكلور و مردم شناسي و صنايعي دستي و اقتصادي و فرهنگي و سياسي و .... كه از سوي كردان و فارسان منتشر مي شود، به مسائل و خواستهاي توده ترك ساكن در استان كردستان، حتي وجود تركان و اراضي آزربايجاني در اين استان اشاره اي نميشود. همچنين در همه نشريات و انتشارات و رسانه هاي دولتي فارسي و كردي، از اين استان يكصدا به عنوان استان همگون كرد ياد ميشود.

در بوجود آمدن وضعيت موجود، نهادينه شدن رفتار ناديده گرفتن و انكار حقوق خلق ترك و بخشهاي آزربايجاني استان كردستان و تلاش براي كردي و كردستاني نشان دادن خلق ترك ساكن در اين استان و سرزمينهاي تركي و آزربايجاني واقع در آن؛ ناآگاهي فعالين ترك و آزربايجاني نيز نقش عمده اي داشته است. به عنوان نمونه يكي از فعالين آزربايجاني (آل بايراق) در مقاله خود به نام "استقلال آزربايجان: پايان غارت ثروتها"، بخشهاي آزربايجاني و ترك نشين استان كردستان را مناطق كردنشين و كردستاني تصور نموده و پس از اشاره به اقتصاد آزربايجان، به غارت منابع ديگر ملل ايران پرداخته و در اين ميان از معادن داش كسه¬ن بهارلوي قروه (ساري گونئي)، اين سرزمين ترك و پاره خاك آزربايجاني به عنوان "غارت ثروت كردستان"ياد كرده و مي گويد: "سياست غارت و چپاول نه تنها در آذربايجان بلکه در ال-احواز، کردستان، بلوچستان و ترکمنستان هم تعقيب ميشود، ..... . در اين جا اشاره به غارت طلاي کردستان (داش كسه¬ن بهارلوي قروه) هم بي مورد نيست".

گرچه¬يه هو!!!

١-بايجار (بيجار، بيجر): كلمه اي تركي برگرفته از نام يكي از فرماندهان دوره امپراتوري تركي سلجوقي در اين منطقه از آزربايجان و به معني شخص قدرتمند و ثروتمند.

٢-قوروا (قروه، قروا، قوربا): كلمه اي تركي به معني نهال نو، برگ تازه جوانه زده، همريشه با كلمه كؤرپه معاصر؛ نيز ظرفي چرمي براي حمل آب. قوروا به زبان مغولي به معني عدد سه است.

٣-ساققيز (سقز، ساغيز): كلمه اي تركي به معني صمغ به مناسبت وجود درختان ون (حبه الخضر) در اطراف اين شهر.

٤-سونقور (سنقر، سونقار، ....): كلمه اي تركي برگرفته از نام يكي از فرماندهان دوره امپراتوري تركي سلجوقي در منطقه و به معني نوعي باز و عقاب درشت و نيرومند.